داستان دانشمندی که جسد منجمد سه سرباز روسی را در شمال کانادا پیدا و متوجه می شود همگی آنها تغییر ژنتیکی داداه شده اند و پس از اینکه یخ آن ها آب می شود، تهدیدی مرگبار برای جامعه غربی به شمار می روند و به هر قیمتی که شده باید جلوی آن ها را بگیرند...
یک مرد تنها به شهر آمده است تا فساد و جنایت را از بین ببرد. او آماده است تا آنها را یکی پس از دیگری در خشونتآمیزترین مسابقهای که شهر دیده است، از بین ببرد...
دو برادر مک مانوس، کانر و مورفی که برای ۸ سال زندگی آرامی را با پدر در یک مزرعه دامداری در ایرلند می گذراندند، به تحریک عمویشان و به یاد کشیش مورد علاقه شان که توسط نیروهای اوباش کشته شد، برای انتقام قتل کشیش به بوستون باز می گردند و ...
«آلیس» در راکون سیتی بیدار می شود و در میابد که زامبی ها همه جا هستند و تمام شهر آلوده شده است. او با کمک «جیل ولنتاین» و «کارلوس اولیورا» باید راهی برای خارج شدن از شهر بیابد، زیرا قرار است تمام شهر با یک موشک هسته ای منهدم شود.
بخش رواني ندامتگان وودوارد، ويژه ي زنان، زمان حال. «دکتر ميرانداگري» (بري) با «داگ گري» (داتن) رئيس زندان ازدواج کرده است. روزي «ميراندا» در هيئت يکي از زنداني هاي رواني ووداورد از خواب بيدار مي شود و مي شنود که «داگ» را به قتل رسانده است. اما «ميراندا» چيزي به ياد نمي آورد و نمي تواند هم کارانش را به سالم بودن خود مجاب کند...