کن پس از خیانت شین و ربوده شدن عشقش، به شدت مجروح میشود. او برای دفاع از بیگناهان و بازپسگیری عنوان خود به عنوان مبارز افسانهای، در ویرانههای آخرالزمانی سفر میکند.
دوازده سال پس از کسب موفقیت چشمگیر بازی ویدیویی آنلاین چندنفره «ایگدراسیل»، زمان از کار انداختن دائمی سرورهای آن فرا رسیده است. در این میان، شخصیتی به نام «مومونگا» برای آخرین مرتبه به حساب کاربری خود در این بازی وارد میشود.
بیروس خدای جنگاوری پس از خواب طولانی دوباره بیدار شده است و می خواهد بر کل جهان مسلط شود گروه دراگون پس از مطلع شدن از این موضوع سعی دارد تا جلوی این اتفاق را بگیرد اما ......
در حالی که کیومارو در حال مسابقه دادن برای گرفتن اتوبوس به کمپ ساحلی است، او نمی داند که دکتر M2، دانشمند جادوگر شیطانی از آینده، رباتی را برای ربودن او فرستاده است...
سال ۲۰۲۹. دنیا شدیدا وابسته به اطلاعات شده و تمام انسان ها متصل به شبکه هستند. جرم و جنایت توسط خلافکاران از طریق نفوذ غیر مجاز به شبکه انجام میشود. برای جلوگیری از این موارد، روبات هایی انسان نما با توانایی و قدرت بالا ساخته شده اند، که می توانند در لحظه به هر شبکه ای در دنیا متصل شوند. اکنون یک روبات زن، به کمک همکارش باید یک هکر مرموز و قدر را ردیابی و سرنگون سازد...
"خاطرات" از سه داستان علمی-تخیلی جداگانه تشکیل شده است. در داستان اول، چهار مسافر فضا وارد یک فضاپیما متروکه می شوند. در داستان دوم، یک دستیار آزمایشگاه بطور اتفاقی خود را تبدیل به یک سلاح بیولوژیکی کرده و در داستان آخر یک روز از زندگی در شهری که همه هدفش شلیک موشک به سمت هدفی نامرئی است به تصویر کشیده می شود...
مندو، آتارو و کو را به ملک خود دعوت کرد تا از درخت گیلاس پیر و بزرگی به نام "تاروزاکورا" بازدید کنند. این درخت قرار بود در یک فیلم مستقل که توسط مندو تامین مالی شده، مگانه کارگردانی آن را بر عهده دارد و لوم در آن بازی می کند، نمایش داده شود. در طول فیلمبرداری، آتارو طبق فیلمنامه درخت تاروزاکورا را قطع کرد، اما درخت افتاده شروع به کف کردن و از هم پاشیدن کرد...
نفرینی که به لوم در دوران نوزادی وارد می شود، در عصر حاضر خود را نشان می دهد و باعث می شود که او به بعد دیگری کشیده شود. شوهر لوم، آتارو موروبوشی به یک اسب آبی تبدیل می شود و با کمک دوستانش سعی می کند لوم را پیدا کند...
وقتی همه مردم شهر دعوتنامه های عروسی آتارو را دریافت می کنند، هنگامی که می بینند معشوقه او، لوم، عروس نیست، شوکه می شوند. در نهایت آنها متوجه می شوند که وقتی آتارو به عنوان یک پسر کوچک مشغول بازی بود، زیر سایه دختری قدم گذاشت. بیآنکه او بداند، این دختر از فرهنگ فرازمینی بود که در آن پا گذاشتن روی سایهاش نوعی پیشنهاد ازدواج است و ...
انیمیشن مربوط به شهر توکیو و سال ۱۹۹۹ میشود. یک خودکشی مرموز در شهر رخ داده است و رباتها نیز از کنترل خارج شدهاند. در این بین دو مامور پلیس، عضو گروه ویژه شماره ۲، وظیفه دارند تا با استفاده از سرنخهای بدست آمده جلوی ویرانیها را بگیرند…
دختری ماجراجو به نام "الما" با پسری همچون خود "گوکو" اشنا می شود ، آن ها خود را در یک ماجراجویی بزرگ میبینند ، جایی که گفته می شود هر کس هفت توپ اژدها را جمع آوری کند به قدرت باورنکردنی دست پیدا میکند اما...
نیلز هولگرسان (به انگلیسی: Nils Holgersson) پسری ۱۴ ساله و روستایی از خانوادهای کشاورز است. او دربرابر همنوعان خود تنبل و بیاعتنا بود. در اوقات فراغتش از اذیتکردن حیوانات مزرعهشان لذت میبرد. یک روز وقتی که خانوادهاش به کلیسا رفته بودند و او را در خانهٔ تنها گذاشته بودند تا قسمتهایی از انجیل را حفظ کند به وسیلهٔ تور یک تومته (به انگلیسی: Tomte) را گرفت. تومته به نیلز پیشنهاد داد تا در قبال آزادیاش یک سکه بزرگ طلا به او بدهد ولی نیلز این پیشنهاد را قبول نکرد و تومته او را تبدیل به یک تومته کرد که باعث شد نیلز کوچک شود و بتواند با حیوانات صحبت کند. حیواناتی که از دست نیلز عصبانی بودند و از اینکه او به اندازهٔ آنها شدهاست خوشحال بودند و آمادهٔ انتقامگرفتن از او بودند. هنگامی که این اتفاقها افتاده بود، دستهای از غازهای وحشی برای کوچکردن در حال پرواز بر روی مزرعه خانوادهٔ نیلز بودند در همین حال یکی از غازهای مزرعه به نام مورتن تلاش میکرد تا به غازهای وحشی ملحق شود. نیلز تصمیم گرفت با دوست جدیدش که همستری به نام کاروت بود با پریدن بر پشت مورتن از مزرعه فرار کند و به غازهای وحشی که برای فصل تابستان در حال پرواز به لپلند بودند ملحق شود. غازهای وحشی که از ملحق شدن یک پسر و یک غاز اهلی به خودشان خوشحال نبودند سرانجام آنها را قبول کردند. نیلز در این سفر با ماجراهای زیادی و شخصیتهای مختلفی روبهرو شد و یاد گرفت که به دیگران کمک کند و خودخواه نباشد. او در طول سفرش فهمید که اگر ثابت کند که بهتر شدهاست ممکن است تومته او را به اندازه و حالت واقعیاش برگرداند…
در آيندهاي اتمي زده ، نژاد انسان چندين برابر پسرفت ميکند. مردمان عادي به برده تبديل ميشوند، در حالي که غولهاي ژنتيکي بر دنيا فرمانروايي ميکنند . باروت اسلحهها به تاريخ پيوسته و هنرهاي رزمي تنها سلاحيست که انسان ميتواند داشته باشد. دو مدرسه در جنگي بر سر قلمرو روبهروي يکديگر قرار ميگيرند : "هوکوتو" و "نانتو". کنشيرو جانشين حقيقي مدرسه "هوکوتو" و "شين" جانشين "نانتو". "شين" دوست "کن"، "يوريا" را ميدزدد و "کن" دنبال او ميگردد. "کنشيرو" در ميان خرابههاي جنگ اتمي براي نجات "يوريا" سفر ميکند. در حين جلو رفتن داستان، با شش استاد اعظم مدرسهي "نانتو سيکن" و سه برادر ناتني "کنشيرو" که هنر "هوکوتو شينکن" را آموزش ديدهاند آشنا ميشود. سرانجام، حريف نهايي "کنشيرو" کسي نيست جز برادر بزرگ او، "رائوه"، جنگجويي که قصد فتح دنيا را دارد و "کنشيرو" را به عنوان جانشين شايسته قبول ندارد.
Rei Kiriyama یه پسر ۱۷ ساله ـست که تازگیا زده تو خط تنها زندگی کردن و با پولی که به عنوان یه بازیکن حرفهای شوگی میگیره، امرار معاش میکنه. با وجود این استقلال مالی هنوز به استقلال عاطفی نرسیده و همین مشکل زندگی روزانه ـشُ مداوما تحت تاثیر قرار میده. رابطه ـش با خونواده ـش تیره و تار شده و نمیتونه درست و حسابی با هممدرسهای هاش تعامل داشته باشه.توی همین هیری ویری کارش با شیب ملایم وارد رکود میشه و قوز بالا قور انتظارات با توجه به پنجم شدنش تو دوره راهنمایی ازش بالاست ولی دچار نوساناتی میشه و پیشرفتش متوقف میشه.