مردی پس از یک فاجعه، داوطلبانه در خط تلفن بحران کار میکند. او در آنجا با نوجوانی troubled آشنا میشود و هر دو، از طریق هدف مشترکشان در کشتی دبیرستان، به دنبال امید میگردند.
هنگامی که مارتین (آنتونیو ساباتو جونیور)، یک مهندس باهوش ، یک منبع انرژی بی نهایت ایجاد می کند که باعث می شود باب (مارشال فاکس)، یک بیگانه فضایی عجیب و غریب، بر روی زمین سقوط کند، این دو در تلاش خود برای بدست آوردن یک اتحاد تشکیل می دهند...
هنگامی که یک سرباز در خاورمیانه در حین انجام وظیفه مجروح می شود، به سیاره بارسوم از راه دور منتقل می شود، جایی که با بیگانگان متخاصم روبرو می شود و برای بقای خود می جنگد.
در پرواز کلمبیا ، مسافران مورد حمله مورچه های مرگبار قرار می گیرند. دکتر راس ، حشره شناس ، به همراه مارشال هوایی اتان هارت ، مأیوسانه سعی می کنند پرواز را از فاجعه نجات دهند....
هنگامی که یک کینگپین سلاحهای بیرحمانه یک فرار مبتکرانه از زندان را اجرا میکند، جین دو و فرانک دارنل، رئیس NSA، متوجه میشوند که او قصد یک قتل انتقامجویانه را دارد. باید دید قربانی احتمالی کیست....
دختر مجردی که در نیویورک زندگی میکند، سعی میکند با پیدا کردن دوست پسر عالی به عنوان قرار ملاقات برای عروسی قریبالوقوع، دشمن دبیرستانی خود را تحت تاثیر قرار دهد، بعدها برای پر کردن این صورتحساب، وارد یک سری قرارهای کور میشود...
یک قاتل خطرناک با ربودن یک قطار مسافربری و تهدید به انفجار سم کشنده برای نابودی یک شهر، خواستار 25 میلیون دلار باج میشود. پلیس برای مقابله با این تهدید، به پل بلیک، مأمور سابق DEA که احتمالاً تنها کسی است که میتواند جلوی این فاجعه را بگیرد، متوسل میشود.
آدمکشی به نام «ملوین خندان» (مارک والبرگ) برای پرداخت بدهی های دوستش، یک کار آدم ربای را قبول می کند و باید این کار را به همراه همکار غیر عادی اش انجام دهد...
هری گودینی که استاد دانشگاه و عضو نیروی دریائی بوده درگیر نبردی میان دولت آمریکا و خلافکاران کارتل مکزیکی میشود و در این بین پسر ده ساله او توسط آدمربایان ناشناس ربوده میشود و ...
سریال در مورد یه دکتر یا پزشک خانواده که دفتر کارش توی یه محله پایین و فقیر هست. این دکتر که اسمش “بکر” هست، آدم بد اخلاق و بدعنق و بدقلق و کم صبریه و دائم به همه چی ایراد میگیره و غر میزنه. کلا هم ۲ تا دوست داره یکیشون که یه دختره که یه کافه قدیمی رو اداره میکنه و بکر صبحانه و ناهارش رو اونجا میخوره دوست دیگرش هم یه مرد نابینا هست که بغل همون کافه، دکه روزنامه فروشی داره هرروز صبح بکر به این کافه میره، قهوه میخوره و سیگارش رو میکشه بعد میره سرکار. سریال حوادث اطراف این فرد رو نشون میده و نظریات “بکر” و غر زدنهاش و برخوردش با موضوعات مختلف رو بیان میکنه ...