گروهی از دوستان ناسازگار وقتی یکی از آنها عاشق دختر لجباز یک سیاستمدار میشود، دچار هرج و مرج میشوند و این منجر به کمدی از اشتباهات میشود که زندگی ساده آنها را به یک آشفتگی تماشایی تبدیل میکند.
مردی که از بخت و اقبال خوبی برخوردار نیست، همواره با شکستهای پیدرپی و ناکامیهای عاطفی روبرو است. او به دلیل رویکرد کمالگرایانهاش در عشق، موقعیتها را برای خودش دشوار میکند. سرانجام، در یک برخورد کاملاً اتفاقی، با کسی آشنا میشود که تمام معیارهای ایدهآل او برای عشق را دارد.
بابو و یسوع، دو دوست صمیمی که قبلاً مامور تحویل بودند، حالا در نقش ماموران ویژه، ماموریتی پر از هیجان و ماجراجویی را آغاز کردهاند. آنها در این مسیر با چالشهای سخت و غیرمنتظرهای روبرو میشوند که لحظات طنزآمیز و شگفتانگیزی را برایشان رقم میزند.
پس از بمبگذاری در حیدرآباد، وزیر کل، واحد اطلاعاتی طبقهبندیشدهی «رودرا نترا» را مأمور به ردیابی مهاجمان میکند. رهبری این مأموریت برعهدهی «براهماچاری»، افسری مطمئن اما با رفتارهای عجیب و غریب، است...
در سرزمینی افسانهای به نام آنجاندری، قهرمان داستان ما، قدرتهای هانومان، خدای میمونها را به دست میآورد. او با استفاده از این قدرتها، به نبرد با دشمنان آنجاندری میرود و از این سرزمین شگفتانگیز در برابر ظلم و تاریکی دفاع میکند.
یک جاسوس مخفی بریتانیایی، برای حل یک معمای تاریک، وارد یک ماجرای پرمخاطره میشود. او در این راه با عشق، فریب و خیانت مواجه میشود. موفقیت او میتواند آیندهٔ جهان را تغییر دهد...
عشق جِی به آنanya پیامدهای مرگباری دارد و رویاهای لِکا با ورود غریبهای به نام آریا دستخوش تغییر میشود. در میان موج خودکشیها، نیرویی مرموز زندگی این سه نفر را به هم گره میزند و سوالی ایجاد میکند که آیا آریا دوست است یا دشمن.
داستان این فیلم در یدورولانکا اتفاق میافتد و به بررسی اخلاقیات افراد در دوران پارانویای پایان جهان در 21 دسامبر 2012 میپردازد، برخی نشاندهنده امید و اشتیاق هستند در حالی که برخی دیگر نشاندهنده افراد حسابشدهای هستند که میخواهند از ترس سود ببرند...
داستان درباره دو دوست دوران کودکی است که به دلیل حادثهای با هم دشمن میشوند. این دشمنی تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند، اما با ورودشان به یک دانشکده پزشکی، تصمیم میگیرند آشتی کنند و رابطهشان به تدریج به دوستی عمیقی تبدیل میشود.
بابو، پیک موتوری ناراضی از حقوق کم، کارش را ترک میکند. او با پذیرش پیشنهاد دوستش، یسو، ناخواسته خود را در مخمصه میاندازد و داستان به تلاش او برای غلبه بر این مشکلات میپردازد.
داستان این فیلم در دههی 1980 در هند اتفاق میافتد. چیتی بابو یک مرد فقیر و بیگناه است که از ناشنوایی جزئی رنج میبرد. وی از طریق رساندن آب به زمینهای کشاورزی امرار معاش میکند. داستان فیلم از آنجایی آغاز میشود که برادرش تصمیم میگیرد تا علیه حاکم این روستا که سی سال است آنجا را اداره میکند، قیام کند. از طرفی دیگر ، چیتی بابو تنها نگران سلامتی برادرش است و کارهای زیادی برای حفاظت از وی انجام میدهد و…