سالها پیش "جک کاتر" خانه خود در سیاتل را ترک کرد تا تبدیل به یکی از مدیران مالی مافیا در لاس وگاس شود.او برای مراسم تدفین برادرش "ریچارد" که در یک تصادف رانندگی کشته شده است بازمی گردد.اما "جک" احساس می کند برادرش به قتل رسیده است و...
یک تاجر ثروتمند(دلین مکدرموت) به اشتباه فکر میکند که همکار جدیدش (متیو پری) همجنسگرا است ، برای همین از اون میخواد تا مواظب معشوقهاش ( کمپیل نیو) باشد ، ولی "اسکار نواک" که همجنسگرا نیست شدیداً عاشق "امی" (کمپیل نیو) میشود...
«نیک بیم» (تیم رابینز) در یک شرکت تبلیغاتی کار می کند و از زندگی اش بسیار راضی است، تا اینکه یک روز از سر کار بر میگردد و متوجه می شود که همسرش با رئیسش رابطه دارد. وقتی که در اوج عصبانیت با اتومبیلش مشغول رانندگی است، یک دزد (مارتین لارنس) به او دستبرد می زند...
دو نگهبان امنیتی، پل و گریدی، در حالی که مراقب قبر یک ستاره راک هستند، او را مسخره میکنند. در طول شب ، دو دوست چند چیز در مورد زندگی، مرگ و افسانه کالین فیتز یاد می گیرند...
چهار زن سیاه پوست که از نداشتن پول و دست به دست شدن میان آدم های شهر رنج می برند، با خود عهد می بندند که از بانک ها سرقت کنند. در ابتدا همه چیز خوب پیش می رود، اما پس از اینکه مزه پول زیر دندانشان می رود، سلیقه و منفعتشان شروع به تغییر کردن می کند و نسبت به هم سوء ظن پیدا می کنند...
گروهی از تفنگداران ارتش ایالات متحده به رهبری ژنرال هومل (اد هریس) برای رسیدن به اهداف و خواسته هایشان گروهی از بازدیدکنندگان آلکاتراز را در همانجا به گروگان میگیرند و تهدید میکنند که از سلاح های میکروبیولوژیکی بر علیه مردم استفاده خواهند کرد. در این بین پلیس قصد دارد با کمک دکتر گودسپید (کیج) و زندانی باسابقه ای چون میسون (کانری) که بارها از آلکاتراز فرار کرده، بتواند بر توطئه های آن ها فائق آید ...
داستان فیلم در مورد قاتلی است که تصمیم گرفته است هفت نفر را که نماد هفت گناه کبیره هستند به قتل برساند. هدف او از این کار هشدار دادن به انسانهایی است که غرق در گناه روز خود را به شب می رسانند. مسئول پرونده این قتلها "دیوید میلز" (بردپیت) است، کاراگاه جوانی که تازه به نیویورک منتقل شده است. میلز با همکاری کاراگاه سامرست (مرگان فریمن) که در شرف بازنشستگی است قدم به قدم قاتل را تعقیب می کنند اما حوادثی رخ می دهد که شرایط را تغییر اساسی می دهد...
مارگارت به یک گوریل زبان اشاره آموزش میدهد. صاحب گوریل که میخواهد از او در نمایشها پول دربیاورد، گوریل را پس میگیرد. پسر نوجوان سرکش مارگارت گوریل را میدزدد و آنها به سفری جادهای به سمت مرز کانادا میروند...
یک مرد بی خانمان توسط گروهی از افراد ثروتمند بعنوان راهنما در کوهستان به کار گرفته می شود. بعد از مدتی می فهمد که این افراد آدمکش هایی هستند که برای تفریح آدم می کشند و او طعمه ی جدید آن هاست...
"جودی"، همسرش "رابرت" و سه فرزندش را بدون هیچ توضیحی ترک می کند. سه سال بعد او به یکباره نزد خانواده اش بازمی گردد. اما "رابرت" و معشوقه جدیدش او را به چشم یک دیوانه نگاه کرده و تلاش می کنند از فرزندانش مراقبت کنند...