دکتر ورلی در مورد نفرین یک جادوگر 300 ساله در شهر دوونسویل نیوانگلند تحقیق می کند. سه زن قاطع به شهر نقل مکان می کنند، که پدران متعصب و مردسالار شهر را خشمگین می کند...
دو موتور سوار به نام های «وایات» (فاندا) و «بیلی» (هاپر)، به مقصد نیو اولیانز به جاده می زنند. آن دو شب ها در چادر می خوابند و ماری جوانا می کشند و روزها به راه شان ادامه می دهند...
داستان مردی که مورد اصابت گلوله قرار گرفت، دزدیده شد و به زندان افتاد که برای ربودن محموله بزرگ طلا از مردی که به او ظلم کرده بود، برمی گردد. طلا در یک واگن زرهی به نام واگن جنگی حمل می شود.
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...
این مجموعه دربارۀ فضانوردی به نام استیو آستین (با بازی لی میجرز) است که در یکی از مأموریتها سقوط میکند و به کما میرود و دستها و پاهای او بهشدت آسیب میبینند، طوری که تقریباً از بین میروند. دانشمندان، طی یک عمل جراحی سرّی، دستها و پاهای او را با اعضای مصنوعی (مکانیکی) عوض کرده و حتی یکی از چشمهایش را بهصورت مصنوعی کار میگذارند. بدین ترتیب “استیو” دارای قدرت فوقالعادۀ فراانسانی میشود…