پنج نفر ناشناس برای سرقت از یک مسافرخانه که توسط یک باند یاکوزا برای پولشویی استفاده میشود، با هم متحد میشوند. آنها موفق میشوند و آماده میشوند تا فرار کنند، اما یاکوزاها آنها را تعقیب میکنند.
سوسوکه آئویاما که غم از دست دادن پدر و مادرش او را فرا گرفته، در زمان کار در یک گالری نمایشگاه، با نقاشیهای آبرنگی آشنا میشود. استاد کوزان او را به یادگیری این هنر تشویق میکند.
یک زن کم شنوا که آرزو دارد بوکسور حرفهای شود، با دو چالش بزرگ روبرو میشود: تعطیلی باشگاه بوکس به دلیل بیماری همهگیر و بیماری رئیس سالخورده باشگاه که حامی بزرگ او بوده است. این اتفاقات او را به شدت تحت فشار قرار میدهد.
هارو، زنی که از هیروشیما به ایواته سفر کرده بود، با یک تلفن عمومی متروکه و عجیب در دل طبیعت روبرو شد. به باور اهالی محلی، این تلفن، خط مستقیمی به دنیای مردگان بود. هارو با گفتگو با اهالی، متوجه تنوع باورها در مورد این تلفن شد.
“کیوشی” سخت کار می کند تا خرج خانه و خانواده اش را تهیه کند، ولی حالا پسر 21 ساله او به خاطر قتل به زندان رفته است و محکوم به مرگ شده است، حالا “کیوشی” باید تصمیم های دشواری بگیرد ولی …
در سال ۱۹۸۹ ، یک دختر دزدیده شده و به قتل می رسد. این موضوع به پرونده Rokuyon باز میگردد که ۱۴ سال است که حل نشده است. اما در ادامه اتفاقاتی می افتد و حقیقت هایی آشکار می شوند که …
کنتو اوهاشی (تاتسویا فوجیوارا) یک توسعهدهنده تازهکار موتور یونی است که در تیمی کار میکند که فضاپیمای بدون سرنشین هایابوسا را به فضا پرتاب میکند. پدرش، ایسائو (توموکازو میورا)، رهبر یک کاوشگر فضایی شکست خورده به نام نوزومی بود. اکنون، کنتو رویاهای خود و پدرش را دنبال میکند، در حالی که با غافلگیریهای غیرمنتظرهای که با سفر هفتساله هایابوسا همراه است، روبهرو میشود.
در سال 1969، ساوادا (ساتوشی تسومابوکی) مملو از ایده آلیسمی است که در آن دوران نفوذ کرده بود و به عنوان روزنامه نگار گونزو برای یک مجله هفتگی شروع به کار کرد. دو سال بعد، ساوادا با اومیاما (کنیچی ماتسویاما) فعال با ناکاهیرا (کانجی فوروتاچی) خبرنگار ارشد مصاحبه میکند. ساوادا به ادعاهای اومیاما شک دارد...
هاروکا کاواشیما به تازگی کار خود را به عنوان اولین خلبان زن هلیکوپتر نجات UH-60J آغاز کرده است. مأموریت های نجات نیاز به آموزش شدید دارند و هیچ فضایی برای احساسات امکان پذیر نیست...
تاکمورا هیچ دوست و خانواده ای ندارد. او دانشجوی حقوق است اما جاه طلبی خاصی ندارد. یک نفر به او پیشنهاد می کند که بدهی قمار قابل توجه تاکمورا را بپردازد اگر دانش آموز او را در سفری در سراسر توکیو همراهی کند...
پدر ریوسوکه به شهری نقل مکان می کند تا به ساخت فرودگاه کمک کند. او دوستانی پیدا می کند، از جمله قلدر شهر، زیرا آنجا دعوای بین بزرگسالان روز به روز داغ تر می شود...
یک مرد مطلقه (توموکازو میورا) میآموزد که باید از پسر 8 سالهاش (ریودای تاکاهاشی) مراقبت کند، که رابطه آشکار او با دوستش (ماکیکو واتانابه) را تهدید میکند...