در آیندهای نزدیک در توکیو، در حالی که خطر وقوع زلزلهای مهیب وجود دارد، شوخی دو دوست با مدیر مدرسه پیش از فارغالتحصیلی، به نصب دوربینهای مداربسته در مدرسه منجر میشود...
تامیو آکانیشی در یک اداره دولتی در یوکوهاما کار می کند. او یکی از بدترین دوران زندگی خود را می گذراند، زیرا نامزدش از او جدا شد. یک روز رئیسش به او می گوید که مراقب سگی بزرگ با موهای سفید باشد که صاحبش آن را رها کرده است...
یک زن کم شنوا که آرزو دارد بوکسور حرفهای شود، با دو چالش بزرگ روبرو میشود: تعطیلی باشگاه بوکس به دلیل بیماری همهگیر و بیماری رئیس سالخورده باشگاه که حامی بزرگ او بوده است. این اتفاقات او را به شدت تحت فشار قرار میدهد.
"آی" یک دانشجوی دانشگاه است که به توکیو نقل مکان کرده و برای اولین بار به تنهایی زندگی می کند ، او هیچ دوست و عشقی در زندگیش ندارد، آی همیشه در راه بازگشت از کار پرزحمتش به برج توکیو نگاه می کند. یک روز در حالی که جذب دختر باوقار و باهوشی به نام "سِنیور" می شود ، آی مخفیانه عاشقش می شود...
هارو، زنی که از هیروشیما به ایواته سفر کرده بود، با یک تلفن عمومی متروکه و عجیب در دل طبیعت روبرو شد. به باور اهالی محلی، این تلفن، خط مستقیمی به دنیای مردگان بود. هارو با گفتگو با اهالی، متوجه تنوع باورها در مورد این تلفن شد.
یوما، دختری مبتلا به فلج مغزی، در ژاپن زندگی میکند. او آرزوی مانگاکا شدن را در سر دارد، اما تعهدات خانوادگی مانع از رسیدن او به این هدف میشود. یوما برای رهایی و استقلال خود تلاش میکند.
این داستان درباره یو هوندا (تاکاهیرو نیشیجیما) ، یک نوجوان کاتولیک جوان است که سعی می کند زندگی خود را به شکل باورمندانه و منظم بگذراند. پدرش ، تتسو ، پس از مرگ مادر یو ، کشیش کاتولیک متعصب شده است و کلیسای خود را اداره می کند. پدر یو از او می خواهد گناهان خود را اعتراف کند ، اما یو معتقد است که او یک شخص خوب است که چیز زیادی برای اعتراف ندارد. در ابتدا او گناهان ساختگی را مطرح می کند ، اما پدرش به راحتی از او متوجه می شود ، و یو تصمیم می گیرد گناهان واقعی را مرتکب شود.
پرستاری که در یک خانه سالمندان کوچک کار می کند،یکی از بیمارانش را بهسفری در منطقه می برد.اما آن دو در جنگل سرگردان شده و سفری دو روزه راتجربه می کنند...
وقتی زنی که قادر به خواندن افکار دیگران است، برای کمک به بازماندگان زلزله کوبه در سال 1995 می آید، با دختری مبتلا به اختلال چند شخصیتی مواجه می شود که شخصیت خطرناک سیزدهم، ایزولا، باید متوقف شود....
یک مرد مطلقه (توموکازو میورا) میآموزد که باید از پسر 8 سالهاش (ریودای تاکاهاشی) مراقبت کند، که رابطه آشکار او با دوستش (ماکیکو واتانابه) را تهدید میکند...
مدت 8 سال است که آئوی میدوری، به عنوان داروساز در بیمارستان تاتسویا مشغول به کار است. وی بر این عقیده است که داروسازان باید از زندگی روزمره بیماران مطلع باشند تا بتوانند مناسبترین دارو را برایشان تجویز کنند. او در این راه با انتقادات زیادی ،خصوصا از سوی دکترها، مواجه میشود اما همچنان بر عقایدش وفادار میماند و به کمک بیماران میشتابد…