Zach Roerig

کلانتری که با مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کند، با یک مارشال سخت‌گیر آمریکایی برای دستگیری یک زن یاغی زیرک همکاری می‌کند. همزمان با افزایش تنش در میان افرادشان، آن‌ها مجبور می‌شوند با گروهی که به سرکردگی شوهر خشن زندانی به آن‌ها نزدیک می‌شود، مقابله کنند.

دو عاشق قدیمی در یک پروژه باستان‌شناسی در پارک ملی اسموکی مجدداً یکدیگر را ملاقات می‌کنند. رقابت بر سر کسب یک بورسیه پژوهشی، آن‌ها را در کنار هم قرار می‌دهد و باعث می‌شود تا احساسات قدیمی‌شان دوباره زنده شود.

اسکارلت سرآشپز و مالک یک رستوران است. امسال، بهترین دوستش برای او بلیتی می‌خرد که به یک سفر آشپزی تعطیلات برود...

داستان ایزی کلین، زن جوانی که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده است، در حالی که شروع به اعتصاب می کند و روابطش را با چند مرد خراب می کند، و تلاش می کند تا از شکست های دوران بزرگسالی پس از کالج عبور کند و برای حمایت به مادر و خواهر بزرگترش تکیه می کند.

داستان این فیلم ۱۳ سال پس از اتفاقات نسخه اول فیلم به قوع می پیوندد، اکنون جولیا (ماتیلدا لوتز) از بابت نامزدش هولت (الکس رو) بسیار نگران است؛ چراکه او به تازگی یک نوار ویدیویی پیدا کرده است که در آن، یک قتل بسیار وحشتناک رخ می دهد. حال هولت باید با روح عذاب دیده آن قربانی مواجه شود ولی طی اتفاقاتی که به وقوع می پیوندد، جولیا نیز وارد این قضیه می شود و ...

فیلم بر اساس یک داستان واقعی از جنگ داخلی آمریکا هستش که در ماه مه ۱۸۶۴ که نبرد نیو مارکت به اوج خودش رسیده بود گروهی از دانشجویان جوان دانشکده ی افسری که به خاطر جنگ در موسسه ی نظامی ویرجینیا پناه گرفته بودند باید با ترس و وحشت دنیای بزرگسالی مقابله می کردند زمانی که ...

 در یک دبیرستان کاتولیک، دختری سرشناس به همراه یک خبرنگار اقدام به جستجو برای پیدا کردن برگه های امتحانات دزدیده شده می کند و …

‌ ‍ ‎

فیلم در مورد ویلیام اچ پیتسنبارجر است که 34 سال پس از مرگش بالاترین افتخار نظامی را به خاطر اعمالش در میدان جنگ دریافت می‎کند...

داستان فیلم پس از یک رخداد غیرطبیعی و منقرض شدن نسل بشر روی میدهد. جایی که یک دختر فراری و یک شکارچی شجاع به بیابان خطرناکی میروند تا بتوانند نسل بشر را نجات دهند و…

دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...