پس از کشته شدن پدر دیوی ، او ، مادرش و برادر جوان ترش به دیدن اقوام خود در مکزیکو رفتن. اینجا بود که او با یک مرد جوان آشنا شد ، کسی که به او کمک کرد ، تا قدرت کافی برای غلبه بر ترس خودش رو بدست بیاره…
پس از مرگ پدرش ، نینا موظف می شود که آخرین آرزوی پدرش را انجام دهد و آن ، برگرداندن سه برادرش به نام های سام ، لئو و داگلاس پیش هم هستش. اما هنگامی که لئو به یک موضوع مهم پی می برد ماجراهایی پیش می آید که…
یک ویروس مرگبار کل دنیا را فرا گرفته است. کسانی که به این ویروس مبتلا می شوند، پس از مدت کوتاهی می میرند. در این بین چهار دوست در حال سفر به مکانی امن هستند، اما طولی نمی کشد که می فهمند خود آن ها حتی از این بیماری هم خطرناک ترند...
یک معلم آرام و یک متخصص مواد مخدر باید بفهمند که چگونه می توانند موجودی غیرقابل توقف را که از نور و انرژی تغذیه می کند و با سرعت تصاعدی حرکت می کند، متوقف کنند، قبل از اینکه همه چیز را در مسیر خود نابود کند...
«مايک نورتن» جوان که تازه به استخدام پليس مرزي درآمده، به طور تصادفي کارگر غيرمجاز مکزيکي، «ملکيادس استرادا» را مي کشد. مقام هاي محلي تصميم مي گيرند حادثه را لاپوشاني و پرونده را مختومه اعلام کنند. اما صاحب کار «ملکيادس»، «پيت پرکينز»، با هدف اجراي عدالت شخصي، «مايک» را مجبور مي کند تا جسد «ملکيادس» را از گور بيرون بکشد و سپس سوار بر اسب هم راه يک ديگر و جسد به سوي مکزيک به راه بيفتند...
"کریشنا مورتی" یکی از نویسندگان برجسته، دنیا را همانند یک پاندول ساعت می داند که این پاندول در حال نوسان است. اگر " سمت راست" گذشته باشد، "سمت چپ" آینده است و میان این دو زمان "حال" او اعتقاد دارد، هر چیزی که در ذهن ما است، گذشته مرده است، حتی خود فکر هم گذشته است. که داستان این انیمیشن هم مرتبط با این موضوع است.
«لوک دورو» (وان دام)، تنها عضو بازمانده ی گروه «سربازان همگانی» اصلی است. او در حال حاضر با «دیکلن کاتنر» (برکلی) روی راه اندازی دوباره ی پروژه ی سربازان همگانی کار می کند. در این پروژه، سربازان همگانی را کامپیوتری به نام «ست» کنترل خواهد کرد. وقتی مقامات دولتی تصمیم می گیرند پروژه را متوقف کنند، «ست» که نمی خواهد «خاموش» شود، دست به فعالیت هایی می زند…
کودو شینچی یک کارآگاه هفده ساله دبیرستانیه که مردم اونو شرلوک هلمز جدید میدونن. اگر چه اون یک شب بعد از ملاقاتی که با معشوقه ی دوران بچگیش ( ران ) داشت ، شاهد یه معامله غیر قانونی بود . توسط معامله کننده ها گیر افتاد و بیهوش و به او دارویی تززیق دادند که قرار بود اونو بکشتش … اما او بیدار شد و خودش رو یه پسر بچه هفت ساله دید . و برای این که کسی که باهاش این کارو کرده پیدا و دستگیر کنه هویت خودش رو رو مخفی کرد و با ران زندگی خودش رو شروع کرد . پدر ران یک کارآگاه بی عرضه است که توسط شینچی به یک مرد معروف و مشهور تبدیل میشه ولی ...