حسابدار اوگو فانتوززی ، پس از یک روز کاری سخت و جلسه مشاغل مشترک ، با خانواده به یک سفر می رود. متأسفانه ، بازگشت با یک شگفتی ناخوشایند مواجه خواهد شد...
یک پلیس سرسخت به دست مریدان یکی از خلافکاران فراری که این پلیس او را قبلا دستگیر کرده بود، تا سر حد مرگ پیش رفته اما جان سالم به در می برد. روزنامه های محلی خبر زنده بودن او را مخفی کرده و به گونه ای وانمود می کنند که این پلیس مرده است. اکنون او در حین بهبودی به دنبال دستگیری دوباره ی این خلافکار می باشد...
مهندس راه آهن "آندرا مارکوچی" به مدت سی سال است که با دوست و همکارش "جیجی لیورانی" کار کرده و از کار خود راضی بوده و احساس غرور می کند.او به همراه دوستانش پس از کار به باری که متعلق به یکی از کارگران سابق راه آهن است رفته و خوش می گذراند.او ازدواج کرده و رابطه نزدیکی با پسرش "ساندرو" دارد اما در مواجه با پسر بیکارش "مارسلو" و دخترش "جولیا" با مشکلاتی روبروست...
جنگو (آنتونی استفن) از "مُرداک" (ویلیام برگر) یک جایزه بگیر کهنه کار می خواهد تا "فارگو "(ریکاردو گارونه) مرد بانفوذی که در پوشش مزرعه داری، کارگران مکزیکی را به بردگی کشیده را به همراه افرادش رسوا کرده و از بین ببرند. در این راه دوست قدیمی جنگو به همراه مایا (نیکولتا ماکیا وللی) دختری که فارگو به زور قصد ازدواج با او را دارد به جنگو کمک می کنند و ...
یک مهندس جوان ایتالیایی برای کار به کنیا می رود، اما فاصله زیاد بین او و همسرش او را به این فکر می اندازد که آیا همسرش به او وفادار خواهد ماند یا خیر...
ویتوریو گسمن در هر یک از 9 قسمت این کمدی غیرعادی ایتالیایی در نقش شخصیت های متفاوتی بازی می کند. او با بازی کردن همه چیز از یک جوکر عملی گرفته تا یک زندانی، درباره عاشقانه، عشق و به طور کلی زنان نظر می دهد...
"لورنزو"، نوجوانی شانزده ساله که در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده است، تلاش می کند تا اوضاع را با "آیدا"، دختری که برادر بزرگترش با او بدرفتاری کرده را درست کند و...
بارون فقیر فیلیپ د سیگوناک، یک شب با یک گروه از بازیگران سرگردان آشنا میشود. او که علاقهمند به ایزابل، بازیگر جوان گروه است و همچنین با شور و شوق همراهانش، تصمیم میگیرد با آنها به پاریس برود ...
روزنامه نگارى به نام «مارچلو روبينى» ( ماسترويانى ) با نوشتن مطالب جنجالى و داستان رسوايى ها تأمين معاش مى كند. او در حالى كه جاه طلبى هاى ادبى نيز دارد در منجلاب جامعه ى فاسد رم گرفتار آمده و بى اعتنا به اصول اخلاقى مى كوشد تا خودش را پيدا كند.
لوچیانو ریاضیات را به ساندرا می آموزد تا در مدرسه به او کمک کند و آنها عاشق می شوند. ساندرا خواستگار دیگری دارد ، آن نیکولا است که ثروتمند نیز هست. سپس لوسیانو با بریژیت فرانسوی آشنا می شود و او ...