در تلاشی ناموفق برای لغو کریسمس، مککنزیها در فصلی پر از مهمانان غیرمنتظره، رازها و افشاگریهایی میبینند که تأثیری ماندگار بر زندگیشان خواهد داشت...
یک دختر به ظاهر عادی به نام سیرن فیلیپس در 12 امین سالروز تولدش متوجه می شود که او یک انسان معمولی نیست و سرنوشت او را تبدیل به یک پری دریایی خواهد کرد. حال سیرن باید از دست شکارچیانی که میخواهد او را به دام بیاندازند، فرار کند...
زنی ، زمانی که عاشق بود، ارتباط خود را با آرامش، عشق و هدیه دادن از دست می دهد. وقتی یک خانواده بی خانمان در خانه او ظاهر می شود، قلب او دوباره با معنای واقعی کریسمس آشنا می شود...
وقتی جنیفر به بهترین دوست تنبل خود کوین مکانی برای اقامت می دهد، او هفت سال در آنجا می ماند. بعد از اینکه متوجه می شود نامزدش به او خیانت می کند، هر کاری می کند تا عروسیشان را متوقف کند...
جردن شخص بانفوذ و بزرگی در حوزه تکنولوژی است که دستیارش ایپریل و همچنین تمام کارمندانش را به شدت عذاب می دهد. این آزار و اذیت ادامه پیدا می کند تا اینکه درست قبل از یک ارائه فوق العاده مهم، او به طور جادویی و با همان افکار و رفتار به 13 سالگی خود باز می گردد. جردن که اکنون تنها یک دختر 13 ساله است و هیچ کس او را نمی شناسد، باید بیشتر از هر زمان دیگری به ایپریل متکی شود. اگرچه ایپریل به جردن کمک می کند اما با او درست مانند یک دختر بچه 13 ساله که دارای مشکلات رفتاری است و باید آن ها را اصلاح کند، برخورد می کند…
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...