رالف شاهد از هم پاشیدگی ازدواج والدینش از طریق زنا و الکل در آخرین نفس امپراتوری بریتانیا در سوازیلند در سال 1969 است. رالف متوجه می شود که نامادری جدیدش تنها کسی است که آشفتگی درونی او را درک می کند...
ویکتور فن دورت و ویکتوریا دورگلات بنا به ملاحضات مالی و اجتماعی خانوادههایشان میخواهند با هم ازدواج کنند. در هنگام تمرین مراسم عروسی، ویکتور مدام خطابهای را که باید بگوید فراموش میکند. او به جنگل میرود و در حالی که خطابهاش را با خود تکرار میکند، حلقه را از شاخه درختی که مانند یک دست از زمین بیرون آمده است میگذراند. شاخه در حقیقت دست عروس مردهای است که از خاک بیرون مانده است. ماجراهای ویکتور، سرگردانیش در دنیای مردگان و عشق یک طرفه عروس مرده به او از این جا آغاز میشود...
در دنیای آینده حکومتی بسیار خشن و مستبد وجود دارد که سیاست آن از بین بردن شورشها، جنگها و اعتراضات با استفاده از فرونشاندن احساسات و محو هیجانات است: کتابها ، هنر و موسیقی بطور اکید ممنوع شده اند و داشتن احساس جرمی است که مجازات مرگ دارد. جان پرستون یکی از بهترین ماموران حکومت است که مسئول از بین بردن هر کسی است که از این قوانین سرپیچی کرده است. اما زمانیکه او مقداری از داروی پروزیوم را از دست می دهد – یک داروی هوشیار کننده ذهن که احساسات را کاهش می دهد – ناگهان به تنها فردی تبدیل می شود که قادرست با این حکومت با آن مبارزه کرده و آنرا از بین ببرد.
«بری ایگان» (سندلر) مرد جوانی است که در ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل دارد و با وجود چند تایی خواهر، این ناشی گری در ارتباط با زنان پیرامونش بیش تر هم می شود. تا این که یک روز، یکی از خواهرانش او را با «لنا» (واتسن) آشنا می کند...
مأمور بازنشسته ی FBI، «ویل گراهام» (نورتن) فرا خوانده می شود تا قاتل بی رحمی معروف به «توث فیری» را پیدا کند. «توث فیری» به طور هم زمان تمامی اعضای خانواده ها را می کشد و چشم های قربانیانش را با تکه های شکسته ی آینه می پوشاند. اما «گراهام» برای انجام این مأموریت نیاز به کمک قاتل زنجیره ای سرشناس، دکتر «هانیبال لکتر» (هاپکینز) دارد…
فیلم داستان استاد بزرگ و نابغه شطرنج "لوژین" را روایت می کند که برای شرکت در بزرگترین بازی دوران حرفه ای خود به ایتالیا سفر کرده و بطور ناخواسته عشق زندگی خود را پیدا می کند...
بر اساس زندگینامه پرفروش فرانک مک کورت، یک تبعه ایرلندی، فیلم «خاکستر آنجلا» تجربیات فرانکی جوان و خانوادهاش را دنبال میکند، در حالی که آنها بر خلاف همه شانسها تلاش میکنند تا از فقر رایج در زاغههای قبل از جنگ لیمریک فرار کنند.
پیدا شدن ناگهانی "تونی" بهترین دوست "کریس" پس از ده سال،او را وادار به یادآوری گذشته و مورد سوال قرار دادن تصمیماتش در زندگی و ازدواجش با "ماریون" می شود...
«بس» (واتسن) زن ساده اي است که با «يان» (اسکار سگارد)، کارگر خشن و در عين حال رقيق القلب و غم خوار يک سکوي نفت حفاري دريايي ازدواج مي کند. براي مدت کوتاهي اين زوج زندگي سر خوشانه و آرامي دارند اما خيلي زود حادثه اي غيرمترقبه «يان» را از گردن به پايين فلج مي کند. حالا «بس» به درگاه خداوند دعا مي کند تا سلامت شوهرش را بازگرداند و براي اين منظور حاضر است هر چه دارد فدا کند...
این فیلم براساس زندگی اسکار وایلد، شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس و نویسنده داستانهای کوتاه ایرلندی ساخته شده است. این فیلم داستان نگفته ی اسکار در آخرین روزهای زندگیاش را به تصویر می کشد و یک پرتره از بخش تاریک زندگی شخصی او می باشد که نشان می دهد وایلد برای عشق زندگی کرد و در نهایت نیز با شادی درگذشت…
فیلم داستان یک قاتل زنجیرهای بسیار باهوش به نام جک را در طول 12 سال روایت میکند. طرح و نوع قتلهایی که انجام میدهد او را به یک قاتل زنجیرهای حرفهای تبدیل کرده است…
پادشاه سالمند و مُسن رمانی وقتی به دختران فاسد و فریبخوردهاش رحم میکند و آن دختری که از همه سالم تر و صادقتر است از خود میراند، دچار دردسری بزرگ میشود که...
Bene Gesserit که از چشم یک دسته مرموز از زنان به نام Bene Gesserit گفته می شود که توانایی های خارق العاده ای به دلیل تسلط بر بدن و ذهن دارند، به طرز ماهرانه ای از طریق سیاست های فئودالی و دسیسه های The Imperium به دنبال نقشه های خود هستند در نهایت آنها را به سیاره مرموز Arrakis، که برای ساکنان آن به عنوان Dune شناخته می شود، هدایت می کند.
یک مجموعه آنتولوژی که در فصل اول آن به نابغه جهان، "انیشتین" پرداخته میشود و نشان میدهد که چگونه او که نه معلم بود و نه مدرک خاصی داشت، به دنبال کشف اسرار جهان هستی می رفت...
در کریسمس سال ۱۸۶۱ چهار خواهر بنامهای مگ ، جو ، ایمی و بث برای مراسم شب عید کریسمس آماده میشوند ولی بدون پدرشان و بدون هدایای شب کریسمس. در ادامه یک همسایه جدید به خانه کناری آنها منتقل میشود و خواهران با لورا دختر همسایه و معلمش جان بروک دوست میشوند و…
لیس گلاکستر از جانت لیچ (امیلی واتسون) که مددکاری اجتماعی است میخواهد به عنوان یک فرد بالغ در بازجویی از فرد وست که مشکلات ذهنی دارد حاضر شود. فرد وست و همسرش رزماری متهم به قتل دخترشان و دفن وی در باغچه ای در خیابان کراموال هستند. وست ادعا می کند که مرگ دخترشان اتفاقی بوده و همسرش از این ماجرا بی اطلاع است. اما به تدریج جزئیات وحشتناکی از پرونده مشخص می شود که وست را به قتل نه دختر دیگر که در خانه اش اقامت داشته اند متهم میکند…