رشاد و آنی برای گذراندن تعطیلات با پسرعموها و دخترعموهای رشاد، جونیور و آرتا، به داگلاس، جورجیا می روند. با این حال، این سفر کمی بیشتر از چیزی است که آنها انتظارش را داشتند، به ویژه پس از فاش شدن یک عشق قدیمی و یک راز خانوادگی.
کشیش جیکوب تورن، پس از تجربه سختی در زندگیاش، به زادگاهش برمیگردد، اما متوجه میشود که این بازگشت، او را با حقایق ناخوشایند و رازهای تاریکی روبرو میکند که باید با آنها مقابله کند.
سازمانی به جوانان الجیبیتی که از سوی خانوادههایشان طرد شدهاند، پناه میدهد. این جوانان با وجود مشکلات فراوان، آرزوی پذیرفته شدن در جامعه و ساختن زندگیای مستقل دارند.
این فیلم امیلی را دنبال می کند که پس از از دست دادن بینایی خود و گارث، یک سگ راهنما بالقوه که با آموزش خود مبارزه می کند، برای کنار آمدن با واقعیت جدید خود تلاش می کند...
1- شش فارغ التحصیل دانشگاه، کلبه ای را در باتلاق های جورجیا اجاره می کنند. آنها تصمیم می گیرند که لپ تاپ های مدرسه خود را در اعتراضی جوانانه در یک دریاچه حیاط خلوت پرتاب کنند، که بدون اطلاع قبلی یک تمساح را به موجود CGI ترسناک و سیری ناپذیر تبدیل می کند...
طمع، انتقام، تسلط بر جهان و تروریسم با فناوری پیشرفته - همه اینها برای باند، که در ماموریتی برای محافظت از یک وارث زیبای نفت در برابر یک تروریست بدنام است، در یک روز کار است. باند در رقابتی با زمان که به یک رویارویی زیردریایی دراماتیک ختم میشود، تلاش میکند تا جنگ قدرت بینالمللی را که عرضه نفت جهان را در حالت تعلیق قرار داده است، خنثی کند.
دیوید روزنائو، که از مدیریت مراسم تدفین به نگهبانی زندان و کارآگاهی مخفی رسید، پس از یک حادثه نزدیک به مرگ، به کشیشی روی آورد و زندگیهای بسیاری را تحت تأثیر قرار داد.
زنی از کابوسهای شبانهاش درباره سفر به قلمرو تاریک و موجود شیطانی که منتظر ورودش است، رنج میبرد. او برای پایان دادن به کابوسها با یک تعبیرگر خواب مشورت میکند، اما فقط متوجه میشود که هیچکس آنطور که به نظر میرسد نیست و واقعیت چیزی کاملاً متفاوت است...
رمو، سوارکاری با استعداد است اما رفتارهای خود ویرانگرش مانع از پیشرفت او شده است. آوریل، سوارکار دیگری که باردار است و رمو پدر فرزند اوست، باید تصمیم سختی بگیرد. هر دو آنها برای سیرنا، کارفرمای مشترکشان، مسابقه میدهند.
یک موجود عجیب که ترکیبی از انسان و بیگانه است، به شکل نهایی خود تبدیل شده است و اکنون به موجودی خطرناک و جذاب تبدیل شده است. او در جستجوی قربانیانی است تا انرژی حیاتی آنها را بگیرد.
هُپ گلدمن، زیباییشناس مشهور، با افتتاح بوتیک رقیبش، آنجل ورگارا، در آن سوی خیابان، با مشکلاتی در کسبوکار پوست و مویش مواجه میشود. هُپ با کمک دوستش، جوردن، تلاش میکند تا فردی را که میخواهد به شهرت او آسیب برساند، پیدا کند.