دو ستاره تیم فوتبال دبیرستان Gerald R. Ford تصمیم می گیرند که از تیم فوتبال خارج شوند و به تیم چیرلیدر ها بپیوندند … در این بین Shawn عاشق Carly ، رهبر تیم چیرلیدر می شود اما Carly به قصد انها برای پیوستن به چیرلیدر ها شک می کند … برای راضی کردن Carly آنها مجبور می شوند حرکات جالب جدیدی را قبل از مسابقه نهایی تمرین و اجرا کنند...
چهار دوست در یک مهمانی مجردی (بَچِلور پارتی)، پس از یک درگیری، از مترو خارج میشوند. آنها در یک ایستگاه متروک گیر افتادهاند و مورد تعقیب ساکنانی آدمخوار قرار میگیرند که در زیر زمین زندگی میکنند. نبردی برای بقا آغاز میشود تا بتوانند زنده بیرون بیایند.
گابریل ایگلسیاس یکی از کمدین های امروزی است که به سرعت در حال رشد است! با نام تجاری منحصر به فرد خود از طنز، حضور در صحنه دوست داشتنی و طیف گسترده صداها و برداشت ها، جای تعجب نیست که او در حال حاضر طرفداران زیادی دارد. اکنون می توانید "کمدی سال" کمدی سنترال را در اجرای پرفروش او در تئاتر تاریخی فاکس در بیکرسفیلد کالیفرنیا ببینید!...
مایا دولیتل (کایلا پرات) در سفری به هالیوود برای کمک به چیهواهوای افسرده ستارههای مشهور، زمانی که برنامه تلویزیونی خود را به او پیشنهاد میکنند، درگیر زرق و برق و زرق و برق هالیوود میشود. اما با کمک همراه وفادارش لاکی، او میتواند نما را ببیند و به رویاهای خود برای کمک به حیوانات وفادار بماند.
مارو (ماریا دشان)، نوجوان مکزیکی دروننگر، آرزو دارد کسی او را درک کند. او روح خویشاوندی را در رومان (خوان پابلو د سانتیاگو)، پسر یک سیاستمدار محافظه کار (دانیل گیمنز کاچو) پیدا می کند که عصبانیت خود را در یک نمایش استعدادیابی مدرسه نشان می دهد...
ویکتور (با بازی مارک ال. یانگ)، مرد جوانی است که به نقاط ضعف آرمانهای آرمانشهری در جامعه هیپیها، جایی که بزرگ شده است، پی میبرد. مادر ویکتور (با بازی اندی مکداول) حامی مالی این جامعه است؛ جایی که گورو (استاد مذهبی) آن، اینسلی (با بازی روتخر هاور)، زنان را با تکنیکی که به آن «دویدن» میگوید، هیپنوتیزم و اغوا میکند. اینسلی ذهن این زنان را دستکاری میکند تا بدن خود را در اختیار او بگذارند.
بعد از عزیمت "روب سوفر"،یک فرشته مرگ دیگر ، به نام "کمرون کین" جای او را می گیرد. او تاجری است که هیچ اهمیتی به مردگان جدید نمی دهد. اما بعد از ارتباط "جرج" و "رجی" همه چیز به هم می ریزد...
وقتی سندی، که یک دختر تلفنی در «چشم برهنه» است، کشته میشود، جیک، دوست و تنها حامی او در این دنیا، برای پیدا کردن قاتلش وارد یک عملیات جستجو و تعقیب میشود.
چهار زوج که از تکرار در زندگی خود خسته شده اند تصمیم میگیرند تا با همدیگر به یک تفریحگاه گرمیسری بروند و در آنجا تعطیلات خود را بگذرانند.آنها در این تعطیلات از کارهای همیشگی خود خارج می شوند و در رابطه ای که با دیگر زوج ها پیدا می کنند متوجه می شوند که چطور میتوانند بهتر زندگی کنند .
«آنا» دختر بچه ی کوچکی است که سال ها است با بیماری و سرطان خون مبارزه می کند. خانواده ی او به خاطر بیماریش در حال فروپاشی است و روابط سردی بین پدر و مادرش وجود دارد. اکنون خانواده برای مراقبت و نگه داری از دخترشان یک پرستار استخدام کرده اند و این پرستار با دخترک رابطه ی عاطفی با هم پیدا می کنند که کل خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد...