یک مرد جوان مشکل دار از شهر بزرگ و همسر سابقش برای آرامش یک شهر کوچک عقب نشینی می کند. او وارد رابطه با زن جوانی می شود که دوست پسرش ناپدید می شود و تازه وارد به عنوان مظنون باقی می ماند.
یک نقاش که در جستجوی الهام است، پس از پذیرفتن شغل معلمی در یک شهر کوچک و تبدیل شدن به پرستار ادی، دانشجوی هنر مطیع و آرام که به نوعی بیماری نادر راه رفتن در خواب مبتلاست، ناگهان منبع الهام غیرمنتظرهای پیدا میکند.
هیتر، مجری یک برنامهی تلویزیونی، برای ساخت یک قسمت ویژه کریسمس، میخواهد از یک شرابسازی خاص بازدید کند. اما صاحب این شرابسازی که مردی جذاب و لجباز است، با او همکاری نمیکند.
امیلی جنگینز (رنی زلوگر) یک مددکار اجتماعی است که به کار خودش صمیمانه عشق می ورزد. امیلی گرچه با مقوله ی خشونت های خانوادگی آشنایی کامل دارد اما زمانی که رسیدگی به پرونده ی شماره ی ۳۹ را که مربوط به دختر ده ساله ای به اسم لیلیت سولیوان می شود...
گروهی از ماموران برای تجلیل از زنی کهنهکار، به گذشته سفر میکنند اما این سفر به جای آنکه به جشنشان بیافزاید، باعث ایجاد تغییراتی مخرب در آینده میشود.
شیرینیپز مستقلی که برای تعطیلات به خانه مرد رؤیاییاش میرود، با روی دیگر او و مادرش روبرو میشود. مرد تبدیل به پسری وابسته میشود و شیرینیپز، ناخواسته، درگیر کشمکشی ناخوشایند بین آنها میگردد.
سامانتا، مادر مجردی که از شغلش استعفا داده، برای راهاندازی استودیوی ایروبیک خود، در یک ماراتن رقص با یک غول دنیای تناسب اندام برای مربیگری تلویزیونی رقابت میکند. این تصمیم، رابطهاش با استیو را به خطر میاندازد.
وقتی بازی ویدئویی سه نوزاد با قدرتی خارق العاده را از فضا به حیاط پشتی خانه می اندازد ،گیمر نوجوان مجبور میشود بیست و چهار ساعته به مراقبت از آنها بپردازد.
بعد از از دست دادن فرزند متولد نشده اش، (مدلین متیسون) باز تمایل به باردار شدن دارد. بعد از زایمان، بچه به طرز معجزه آسایی به زندگی بر میگردد اما میل به خون انسان دارد...
دو نوجوان شاهد تغییر ناگهانی رفتار همکلاسیهایشان میشوند. این رفتار که شبیه زامبیهاست، به دستور یک موجود بیگانه نامرئی، آنها را وادار به مجازات خشونتآمیز متخلفان میکند و کسی قادر به توضیح آن نیست.