پابلیتو، پسری ده ساله، پسر مربی بیرحمی است که برای آموزش اسب ژنرال مکزیکی برای پرش در مسابقه بزرگ استخدام شده است. روشهای خشن مربی، اسب را از پرش متنفر میکند و ژنرال دستور مرگ حیوان را صادر میکند. پابلیتو با اسب فرار میکند و زندگی پنهانی را آغاز میکند. او در سفر خود در سراسر مکزیک با چندین فراری و یک کشیش که سعی میکند به او کمک کند، ملاقات میکند.
داستان دختر روستایی و آینده داری به نام "ماری پاتاکی" که پدرش او را از دیدن مرد مورد علاقه اش محروم کرده است. با این وجود پدرش تصمیم می گیرد او را به ازدواج مردی سالخورده و ثروتمند در آورد...
فرمانده سابق هنگ سرهنگ "مرتون" یکی از افراد سابق خود را که در حال دزدی از خانه اش بوده را دستگیر می کند و تحقیق می کند تا دلیل این اقدام ناامیدکننده را پیدا کند ...
پس از اینکه "ویکتور اسکات" داداستان جاه طلب به اشتباه مردی بیگناه را پای صندلی الکتریکی می فرستد، از کار خود استعفا داده، به مشروبات الکلی روی می آورد و وارد دنیای تبهکاران می شود...
یک ستوان فرانسوی شرط میبندد که میتواند هر زنی را در شهر در دو هفته قبل از اینکه هنگ او برای مانور حرکت کند، اغوا کند، اما هدف انتخابی او (یک طلاقگرفته پاریسی) مانند دختران دیگری نیست که او میشناسد...
داستان پسربچه ای به نام جوردی که احساس می کند دختری که دوستش دارد به خاطر جثه اش او را نادیده می گیرد. لذا تصمیم می گیرد یک دوره مکاتبه ای در رشته بدنسازی بگذراند. جوردی در 21 سالگی به یکی از بلندقدترین و قوی ترین مردان اسکاتلند تبدیل می شود...
راننده کامیونی به نام ژان، پس از آنکه شبی را با دوست دختر خود سپری میکند، در مسیر بازگشت به منزل با پیکر بیجان یک انسان در جاده مواجه میگردد. او ماجرا را به اطلاع نیروی انتظامی میرساند، اما پلیس گمان میکند که ژان در این قتل دست داشته است.