زنی از کابوسهای شبانهاش درباره سفر به قلمرو تاریک و موجود شیطانی که منتظر ورودش است، رنج میبرد. او برای پایان دادن به کابوسها با یک تعبیرگر خواب مشورت میکند، اما فقط متوجه میشود که هیچکس آنطور که به نظر میرسد نیست و واقعیت چیزی کاملاً متفاوت است...
عشق راکشیت و آنچل بینقص و مثالزدنی است تا زمانی که فردی پدیدار میشود و با تمام توان تلاش میکند تا آنچل را از راکشیت جدا کند و به دنیای خود بکشاند. اما این فرد چه کسی است و چه اهدافی در سر دارد؟ گاه رازهایی وجود دارند که بهتر است ناگشوده باقی بمانند.
1- شش فارغ التحصیل دانشگاه، کلبه ای را در باتلاق های جورجیا اجاره می کنند. آنها تصمیم می گیرند که لپ تاپ های مدرسه خود را در اعتراضی جوانانه در یک دریاچه حیاط خلوت پرتاب کنند، که بدون اطلاع قبلی یک تمساح را به موجود CGI ترسناک و سیری ناپذیر تبدیل می کند...
راننده یک وانت بار، فرودگاه کاتماندو را به قصد سفری دو روزه، برای رساندن محمولهای به روستایی دورافتاده در دل کوهستان، ترک میکند. در جادهای مرتفع، مردی تنها، با کشیدن چمدان قرمز کوچکی، به سوی همان روستا، آهسته پیش میرود.
یک نوجوان قبل از اینکه برای یک شب مهمانی برود، برای تست یک داروی جدید به سراغ فروشنده مواد مخدرش میرود. در راه برگشت به خانه، زنی زخمی را سوار میکند و شب به طرز عجیبی تغییر میکند.
دکتر، همسرش و دوستشان به مرد زخمیای که بخشی از شبکه جاسوسی خارجی است که قصد انفجار بمبهای هستهای در سراسر آمریکا را دارد، کمک میکنند. پس از اینکه مرد زخمی قبل از مرگ نقشهها را فاش میکند، افراد سادهلوح گروگان گرفته میشوند. با ترس از وحشت هولوکاست هستهای، دکتر جاسوسها را قانع میکند که به جای آن شهرها را به آتش بکشند، به این امید که...
داستان، الویرا را دنبال میکند که در سرزمینی که زیبایی برترین ارزش است، با خواهر ناتنیِ بسیار زیبایش به نبرد میپردازد. او در این رقابت بیرحمانه برای رسیدن به کمال ظاهری، برای جلب توجه شاهزاده دست به اقدامات خشونتآمیز میزند.
یک اینفلوئنسر به همراه دوستانش در خانهای دورافتاده جمع میشوند. حضور یک تعقیبکنندهی مزاحم، آرامش آنها را بر هم میزند و شب وحشتناکی را برایشان رقم میزند.
مونیکا پس از فرار از دست خواهر ناتنی قاتل خود، در سیاتل زندگی جدیدی را آغاز میکند. سیمون که دچار فراموشی شده است، با دیدن مونیکا در تلویزیون، خاطراتش را به یاد میآورد و خواهران دوباره به هم میرسند.
خونآشامی که در عصر تکنولوژی زندگی میکند، از عینکی هوشمند استفاده میکند. این عینک به او کمک میکند تا قربانیان خود را پیدا کند و در عین حال، مراسم خونآشامیاش را به صورت زنده برای دیگران پخش کند.
در دل جنگلهای مرموز شمال پنسیلوانیا، جایی که گروهی مشغول فیلمبرداری یک فیلم ترسناک بودند، حضور ناگهانی یک گرگینه، ماجرا را به سمتی غیرمنتظره سوق میدهد.