در بحبوحه جنگهاى داخلى امريكا .« مايك مكوم » ( فلين ) را ، به رغم شجاعتهايش ، از ارتش شمالى ها بيرون مىاندازند و او هم آرام آرام به كارهاى خلاف روى مىآورد . تا اين كه به نوادا مىرود و پس از راه انداختن قمارخانهاى بزرگ با مردى به نام « استنلى مور » ( بنت ) در معدن نقره ى او شريك مى شود .
"جرميا جانسن"، مردي جوان و تک رو که از شهرنشيني به تنگ آمده، در سال 1830 به کوهستان راکي مي رود. در آن جا يک شکارچي (گيراش) او را مي بيند و زير پر و بالش را مي گيرد. "جرميا" روش زندگي در طبيعت وحشي را از شکارچي مي آموزد و آرام آرام متکي به خود بار مي آيد...
داستان این فیلم در مکزیک اتفاق می افتد زمانی که دو گروه در شهر در حال مبارزه با هم هستن و ناآرامی افزایش پیدا کرده و این مرد جانگو می آید و می خواهد هر دو گروه را نابود کند و..
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 5 جایزه و نامزد دریافت 7 جایزه دیگر.
«متي راس» (داربي)، دختر جوان با اراده و مصمم که دريافته پدرش به دست يکي از زيردستان اجير شده ي خود به نام «تام» (کوري) کشته شده، عزم انتقام دارد. او «روستر کاگبرن» (وين)، کلانتر يک چشم و دائم الخمر را متقاعد مي کند که در يافتن قاتل کمکش کند...
پس از بازنشته شدن در زندگی به عنوان یک یاقی بدنام، ناتانیل رید تصمیم میگیرد به همراه همسـر خود زندگی آرامی در تگـزاس داشته باشد. اما طولی نمی کشد که این زندگی آرام و بی دردسر به پایان می رسد و گذشته ی او به سراغش می آید. فردی برای انتقام از او انگیزه ی زیادی دارد …
یک مکتشف معدن همسر و دختر خود را در ازای حق یک معدن طلا به شخصی می فروشد.بیست سال پس از این ماجرا او به مردی ثرتمند تبدیل شده و صاحب بیش از نیمی از معادن شهر است.اما گذشته اش به سراغش می آید و...
"کلینت هالیستر" با کمک "مارشال جیک وید" از زندان موفق به فرار می شود."جیک" پس از اینکار او را ترک می کند اما مجبور می شود او را برای پیدا کردن گنجی که پیشتر مخفی کرده راهنمایی کند...
"دیوید" همسرش را از دست داده و به همراه پسرش "دیوی" زندگی می کند.آنها در مزرعه ای دورافتاده زندگی می کنند.او می خواهد پسرش طبق خواسته های همسر خود با تحصیلات خوب،یادگیری انجیل و آداب و رسوم مناسب بزرگ شود."ریچل" خدمتکاریست که به او فروخته می شود."دیوید" او تصمیم می گیرد با او ازدواج کند تا "دیوی" مادری برای خود داشته باشد و...
مردی مرزنشین که در کنتاکی زندگی می کند پس از افزایش جمعیت منطقه تصمیم می گیرد به همراه پسرش به غرب وحشی در تگزاس نقل مکان کند.در بین راه او یک پیشخدمت برای خود استخدام می کند و...
سه قانونشكن به نامهاى « رابرت » ، « پدرو » و « ويليام » به بانكى دستبرد میزنند و سپس براى فرار از دست كلانتر ، آواره ى دشت و بيابان میشوند . تا اين كه به طور اتفاقى به زن باردارى بر میخورند . زن ، فرزندش را به دنيا می آورد و پيش از مرگ از سه مرد میخواهد كه جان كودك را نجات دهند .