یک زندانی سابق با همکاری دولت به صورت مخفیانه به میان خلافکاران نفوذ میکند تا رئیس باندی را شناسایی و معرفی کند که خواهرش را به اعتیاد به مواد مخدر کشانده است.
راننده کامیونی به نام ژان، پس از آنکه شبی را با دوست دختر خود سپری میکند، در مسیر بازگشت به منزل با پیکر بیجان یک انسان در جاده مواجه میگردد. او ماجرا را به اطلاع نیروی انتظامی میرساند، اما پلیس گمان میکند که ژان در این قتل دست داشته است.
پس از اینکه "ویکتور اسکات" داداستان جاه طلب به اشتباه مردی بیگناه را پای صندلی الکتریکی می فرستد، از کار خود استعفا داده، به مشروبات الکلی روی می آورد و وارد دنیای تبهکاران می شود...
یک نویسنده جنایی و همسرش برای استراحت به کلبه ای در حومه شهر می روند. خانم "تولیپ" به صورت غیر منتظره پیش آنها می آید و به آنها می گوید که برای شب نیاز به یک پناهگاه دارد. اما صبح یک جسد مرده در خانه وجود دارد ...
گروهی از محكومین فراری، برای فرار از دست پلیس، خانه ای را در حومه شهر به دست می آورند و زندگی خانواده های ساكن در آنجا را به یك كابوس تبدیل می كنند ...
جو لارنس یک گروهبان ارتش آمریکاست که عاشق پناهنده ای می شود که سعی می کند پول کافی جمع آوری کند تا گروهی از یتیمان آلمانی را به آمریکای جنوبی منتقل کند، جایی که می توانند زندگی را از نو آغاز کنند. جو میخواهد کمک کند، بنابراین او به همراه دوستانش یک سرقت جسورانه را برنامهریزی میکند.
سه سرباز سابق شروع به قاچاق اقلام بی ضرر بازار سیاه به بریتانیای پس از جنگ می کنند، اما از طریق حرص و طمع به محموله های شوم تر روی می آورند و گرفتار می شوند...
یک زن زندانی به بیرون از زندان به یک هتل محافظت شده منتقل می شود تا شاید سازمان مبارزه با مواد مخدر بتواند او را قانع کند که علیه خلافکاران شهادت دهد...