زمین در خطر است چون یک هیولای فضایی که ستارهخور است، به سمتش حمله میکند. انسانها توی شهرهای زیرزمینی پناه بردند، اما بعضیهاشون نخواستند مثل مورچهها زندگی کنند و بعد از بیست سال یک سلاح قوی برای مبارزه با هیولا درست کردند. ولی هیولا قبل از نبرد آخر متوجه خطر شد و شهر زیرزمینی رو ویران کرد. حالا فقط یک پسر جوان که از انسانها متنفره، میتونه با هیولا بجنگه. آیا او میتونه کینش رو فراموش کنه و انسانها رو نجات بده؟
لیرا در یک شرکت مدیریت محتوای آنلاین کار میکند، جایی که کارمندان، به نام حذف کنندهها، با محتوای گرافیکی سروکار دارند تا جلوی رسیدن آن به پلتفرمهای آنلاین را بگیرند. مسئولیت سانسور برای لیرا قابل تحمل است، او را به عنوان یک شخص سرد و بیاحساس در برابر تصاویر نگرانکننده روزانه خودش و همکارانش مشاهده میکنند. آنچه که آنها نمیدانند این است که لیرا یک ترومای عمیق را پنهان میکند. تلاش لیرا برای پاک کردن و فراموش کردن گذشتهاش باعث شده است که او صورت بیاحساس خود را در برابر وحشتهای دنیا حفظ کند...
کریس که نمیتواند عشق از دست رفتهاش را فراموش کند، از ماشین زمان استفاده میکند تا به گذشته برگردد و از جدایی آنها جلوگیری کند. اما او متوجه میشود که نمیتواند همه مشکلاتشان را بهطور یکباره حل کند، بنابراین به گذشته برمیگردد تا بفهمد چه چیزی اشتباه شده است.
در زمانی که جهش یافته ها و جنگجویان بیگانه غول پیکر حکمرانی را به دست گرفتهاند، یک گروه شورشی از بازماندگان باید به ماشینهای نبردی عظیم پناه ببرند تا با مهاجمان بینستارهای که تهدیدی برای بشریت هستند، مقابله کنند...
در یک جامعه بزرگ در حومه برزیل، جایی که درگیری بین پلیس و دزدها به شکل جنگی تمامعیار درآمده، ریو بالدو به خاطر عشق به دیادوریم به یک جنایتکار تبدیل میشود، اما هرگز جرأت نمیکند احساساتش را آشکار کند.
هریسون برای غلبه بر عشق سابق خود، ماکو را استخدام می کند، خدمتکار رباتی زیبا که خاطرات گذشته اش دوباره زنده می شود و او را به رفتارهای خشونت آمیز سوق می دهد...
دکتر، همسرش و دوستشان به مرد زخمیای که بخشی از شبکه جاسوسی خارجی است که قصد انفجار بمبهای هستهای در سراسر آمریکا را دارد، کمک میکنند. پس از اینکه مرد زخمی قبل از مرگ نقشهها را فاش میکند، افراد سادهلوح گروگان گرفته میشوند. با ترس از وحشت هولوکاست هستهای، دکتر جاسوسها را قانع میکند که به جای آن شهرها را به آتش بکشند، به این امید که...
بابیزیلا برای مقابله با رقبای جدید و قدرتمندش، مکابابیزیلا و سایبر اسکَنکها، باید تحت تعلیم استاد بتا قرار گرفته و تکنیکهای مبارزه جدیدی را فرا بگیرد.
کنگو پس از مرگ ناگهانی نامزدش سایوری غمزده میشود، اما با کمک یک شمن به نام ساتوشی، روح سایوری را میبیند و دوباره با او زندگی میکند. سایوری با وجود اینکه روح است، بسیار زیبا و دوستداشتنی است.