«رابرت» و «کاترین» ازدواج کرده اند و با خوشبختی در کنار هم زندگی می کنند. رابرت سفیر ایالات متحده در انگلستان است و همسر او آخرین روزهای دوران بارداری اش را می گذراند. بچه آن ها مرده به دنیا می آید، اما یک کشیش در بیمارستان به رابرت پیشنهاد می کند یک نوزاد دیگر را که در هنگام تولد مادرش مرده است را به فرزندی بردارد. رابرت بدون گفتن به همسرش این پیشنهاد را قبول می کند و آن ها به لندن باز می گردند. طولی نمی کشد که اتفاقات عجیبی رخ می دهد و رفته رفته هشدارهای نگران کننده ی یک کشیش به رابرت باعث می شود او باور کند که بچه ای که از بیمارستان ایتالیا با خود آورده اند، همان ضد مسیح ( دجال ) است.
داستان فیلم درباره نخست وزیر اسبق کشور انگلستان هستش که برای نوشتن کتاب خاطراتش به یک نویسنده نیاز داره و در این میان یک نفر که چند سال با نخست وزیر کار می کرده تصمیم می گیره از اون به دادگاه لاهه به جرم شنکجه مردم بی گناه شکایت کنه . البته کتاب خاطرات نخست وزیر قبلا نویسنده دیگری هم داشته که به دلایل نا معلومی جسدش رو از آب می گیرند . نخست وزیر به هر دری می زنه تا چهره خودش رو در باره پرونده مطرح شده در دادگاه لاهه موجه کنه و …
«پاتريک کنزي» (کيسي افلک) و «انجي گنارو» (ماناگن)، زوج کارآگاه خصوصي، پرونده ي خانواده اي که دخترشان اخيرا ربوده شده به دست مي گيرند اما اين پرونده زندگي شخصي و حرفه اي آن دو را تحت تأ ثير قرار مي دهد...
خانوادهای به عنوان سرایدار به یک هتل در محلی دور افتاده که در تعطیلی زمستانی هست، می روند. در آنجا نیرویی شیطانی روی مرد تاثیر گذاشته و جنون خشونت وی را می گیرد. در حالی که پسرش به خاطر توانایی خاصی که دارد علائمی از اتفاقات وحشتناکی که قبلا در هتل رخ داده را می بیند…
زنی هر روز از خواب بیدار می شود و هیچ چیز به یاد نمی آورد که نتیجه یک تصادف آسیب زا بوده است تا اینکه یک روز متوجه حقایق وحشتناکی می گردد که او را مجبور می کند از تمام کسانی که اطراف او هستند سوال بپرسد و …
پسر بچه ای به دنیا می آید و در هنگام زایمان مادرش از دنیا می رود , پدر او که یک سازنده ی آثار موسیقی است , ویولن خود را با ترکیبی از روغن جلا و خون او رنگ می کند و به بچه اش می دهد. اما بچه هم می میرد. ویولون به یتیم خانه سپرده می شود و …
«هالى» ( هپبرن ) در آپارتمانى در شرق منهتن با گربه اى كه نامى ندارد زندگى مى كند. روزى نويسنده اى به نام «پل» ( پپارد ) كه در همان آپارتمان زندگى مى كند و مورد حمايت مالى زنى مسنتر ( نيل ) قرار دارد، وارد زندگى «هالى» مى شود...
لانگ آیلند . زوج ثروتمندى به نام « مود » ( واکر ) و « آلیور » ( هامپدن ) « لارابى » ، دو پسر – « لینوس » ( بوگارت ) و « دیوید » ( هولدن ) – دارند . در املاک خانواده ، رانندهى آنان ، « توماس فئرچایلد » ( ویلیامز ) و دختر جوانش ، « سابرینا » ( هپبرن ) نیز زندگى مىکنند . « سابرینا » که به « دیوید » علاقهمند است از او بىتوجهى مىبیند و …
این فیلم روایتگر زندگی مردی می باشد که در آخرین ماموریت خود ، به پیدا کردن یک جنایتکار که در زمان سفر می کند فرستاده می شود و …
داستان فیلم درباره یک متصدی بار سختکوش و به نوعی مبهم به نام باب ساگینوفسکی است، که وفاداری بی غل و غشش به عموزاده اش مارف، او را در بن بست قرار میدهد. مارف، عضو سابق و متحول شده خلافکارهای بروکلین، به روزگار ادبار افتاده است. بارش، که دیگر به او تعلق ندارد، پاتوق گانگسترهای چچنی است. وقتی که بار در یکی از این پاتوقهای شبانه مورد دستبرد قرار میگیرد، روسای مارف علیه او موضع میگیرند و از او میخواهند تا 5000 دلار ربوده شده را پیدا کند و به او هشدار میدهند که اگر نتواند رد دزدها را پیدا کند خودش باید این پول را برگرداند و ...