داستان تیلور فری که از طرف خدا ماموریتی دریافت میکند: داستانهای خانوادهاش را بازگو کند و جامعه خود را الهام بخشد. اما او نمیداند که شیطان هم برنامههای خود را دارد...
جادا پس از ناپدید شدن خواهر دوقلویش، امور را به دست خود می گیرد و خود را به عنوان خواهر خود در می آورد و در حالی که سعی می کند بفهمد واقعاً چه اتفاقی برای خواهرش افتاده ، به دنیای مواد مخدر کشیده می شود...
کامرون و رن در 3 سال گذشته ازدواج آزاد داشتند. آنها قوانینی را به عنوان مرزهایی برای تضمین یک رابطه باز سالم تعیین می کنند، اما به سرعت یاد می گیرند که قوانین اعمال شده در هنر احساسات اغلب شکسته می شوند...
آیا بهترین دوستان می توانند عاشق شوند؟ همسایه های سدی و بن در حالی که روح کریسمس و جادوی پیمان کودکی خود را زنده نگه می دارند ،هنگامی که آنها هشت ساله بودند ، آنها یک درخت کریسمس را در پشت کلیسا کاشتند و پیمان کریسمس آغاز شد...
مدیر یک مرکز خرید که موظف به لغو قرارداد اجاره فروشگاههای کمبازده در کریسمس است، عاشق برادرزادهٔ یکی از مالکان فروشگاهها میشود که به عمهاش کمک میکند در ایام تعطیلات کسبوکارش را حفظ کند.
بعد از عزیمت "روب سوفر"،یک فرشته مرگ دیگر ، به نام "کمرون کین" جای او را می گیرد. او تاجری است که هیچ اهمیتی به مردگان جدید نمی دهد. اما بعد از ارتباط "جرج" و "رجی" همه چیز به هم می ریزد...
"دنی" خواننده ای جاه طلب و با استعداد به هالیوود می رود.او برای رسیدن به آرزوی خود مبنی بر تبدیل شدن به یک ستاره سینما بر مشکلات زیادی چیره می شود و...
"شوگر ری"مورد حمله ی یک خلافکار قرار می گیرد و "کوییک" به او کمک می کند. "شوگر" به نشانه ی قدرشناسی، "کوییک" را به فرزند خواندگی قبول میکند. بیست سال بعد، "شوگر" با کمک "کوییک" ، در محله ی هارلم یک کلوب شبانه را اداره می کند، که اتفاقا بسیار سودآور است...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
یک نابغه تکنولوژِی که پرحرف و با اعتماد به نفس و همچنین دارنده کمربند مشکی در ورزش رزمی است متوجه میشود پدر و مادرش جاسوس هستند و از او انتظار دارند که دنباله رو مسیر زندگی آنها باشد...