کابوراگی، که به اتهام قتل بی رحمانه ای تحت تعقیب است، می گریزد و در ژاپن به فرار خود ادامه می دهد. ماتانوکی، کارآگاهی که مسئول پرونده اوست، به دنبالش است. با این حال، پس از گذشت ۴۸۸ روز از فرار کابوراگی، هنوز هیچ اطلاعاتی در مورد هویت واقعی و دلایل احتمالی او برای این جنایت در دست نیست.
یک مادر پس از یک فاجعه ویرانکننده به دنبال پسر گمشدهاش میگردد، تا در نهایت متوجه شود که خودش فوت کرده و در حال حاضر در دنیایی از روحهای بیآرام محبوس شده است. این داستان در یک دنیای ماوراء طبیعی و مهیب رخ میدهد.
یو کاتایاما مرد جوانی است که در روستای دورافتاده اما زیبای کامونمورا زندگی می کند. او از کودکی در آنجا زندگی کرده و به دلیل حادثه ای در گذشته قادر به ترک آنجا نیست. یو برای پرداخت بدهی مادرش در زباله دانی کار می کند.یک روز، میساکی ناکای از توکیو به کامونمورا باز می گردد. یو و میساکی دوستان دوران کودکی بودند. بازگشت او "یو" را تغییر می دهد...
سوسوکه آئویاما که غم از دست دادن پدر و مادرش او را فرا گرفته، در زمان کار در یک گالری نمایشگاه، با نقاشیهای آبرنگی آشنا میشود. استاد کوزان او را به یادگیری این هنر تشویق میکند.
در یک پارک در یک غروب بارانی، یک دانشجوی 19 ساله به نام فومی، چتر را به دختر 10 ساله خیس به نام ساراسا می دهد. فومی با درک بی میلی او برای رفتن به خانه، به او اجازه می دهد در جای خود بماند و دو ماه آینده را در آرامش سپری کند. آنها دست یکدیگر را می گیرند و به نظر می رسد بالاخره جای خود را در جهان پیدا کرده اند تا زمانی که فومی به جرم آدم ربایی دستگیر می شود...
یک تصادف غم انگیز منجر به نابینایی آکاری می شود، اما او به زندگی و لذت های کوچکتری که می تواند برای آن بپردازد می چسبد. آکاری خانواده خود را نیز از دست داده است. او با روی یک کیک بوکسور سابق ملاقات می کند، آن دو شروع به صحبت می کنند. روی نیز گذشته ای دارد و با بیشتر افراد جامعه ارتباطی ندارد. همه چیز دست به دست هم می دهند و آنها نسبت به یکدیگر علاقه پیدا می کنند ...
هاروکی بندو دانشجوی سال اول دانشگاه است. او از کودکی جودو کار می کرده اما مصدومیت باعث ترک این ورزش می شود. دوست کودکی او کازوما هاشیموتو نیز جودو را ترک کرده ولی از هاروکی بندو خواست تا با او گروه تشویق کننده "Breakers" تشکیل دهند...
داستان هفت جوان در مئباشی و توکیو. برخی از آنها در زادگاه خود زندگی می کنند و برخی دیگر برای تحقق رویاهایشان به توکیو نقل مکان کرده اند. دست تقدیر آنها را به یکدیگر رسانده تا آینده شان را بسازند...
مای ناناسه خواهر کوچکتر یوکیهیرو است. او یک دانش آموز ساده دبیرستانی می باشد که یک روز صدای دوست برادرش، سوتا نیشینو را می شنود که می گوید: "خواهرت زیباست."...
"شینوهارا اریکا" دانش آموز سال اولی، داخل دبیرستان در حالی که داره با دوستانش حرف میزنه ، درباره دوسـت پسرش یه داستان میسازه . در واقعیت، اصن دوسـت پسری نداره دوستای اریکا به داستانش شک میکنن و این اریکاس که به اونا دروغ گفته. بعد اریکا یک پسر جداب داخل خیابان میبینه و ازش عکس میگیره. بعد این عکس ها را به عنوان عکس های دوسـت پسرش به دوستاش نشون میده..
داستان فیلم بر روی یک گروه چهار نفری دوستان دبیرستانی تمرکز میکند: ناتسوکی، تامویا، کییچی و تسویشی. این چهار پسر هیچ فعالیت ورزشی ندارند و سعی دارند با مطالعه خود را سرگرم کنند اما با به میان آمدن پای عشق همه چیز عوض میشود و...