وقتی هیولاهای دوپانت، که از قدرت حافظه گایا استفاده میکنند، در شهر بادخیز فوتو شروع به فعالیت میکنند، شوتارو جوان دستیار کارآگاه نارومی سوکیچی میشود و روزهایش را صرف تعقیب او میکند.
روزی روزگاری، موجودی شگفتانگیز به نام یوماً به جمع پری کیورها پیوست. هیکارو و لالا که قادر به برقراری ارتباط کلامی با یوماً نبودند، مدام سردرگم میشدند. راهی برای درک احساسات یوماً، آواز خواندن بود! هیکارو و دوستانش با خواندن آواز، پیوند عمیقی با یوماً برقرار کردند. اما ناگهان، شکارچی فضایی مرموزی پدیدار شد و همه را در معرض خطر قرار داد! علاوه بر این، به آنها خبر داده شد که روزی از یوماً جدا خواهند شد. پری کیورها برای محافظت از یوماً و احساسات همه، به پا خاستند!
اوکو پس از از دست دادن والدینش در یک تصادف رانندگی، با مادربزرگش که یک مهمانخانه سنتی ژاپنی را اداره می کند، در روستا زندگی می کند. در حالی که اوکو برای تبدیل شدن به صاحب بعدی مهمانخانه آماده می شود، به طور معجزه آسایی می تواند ارواح دوستانه را ببیند...
آجین ها به انسان هایی گفته میشود که نمیمیرند، 17 سال پیش در جنگ آفریقا اولین نمونه پیدا شد و تعداد دیگری هم در کشورهای دیگه و تنها فایده ای که دولت میتونست برای چنین بدنی متصور بشه استفاده از اون انسان ها برای انواع مختلفی از آزمایشات مرگبار بود با این شعار "تا زمانی که نمیمیره پس مشکلی نیست" به همین خاطر هم پول خوبی برای کسی که بتونه یکیشون را معرفی کنه در نظر گرفته بودند. اما داستان ما تو یک روز تابستونی شروع میشه زمانی که یک دانش آموز عادی اتفاق غیر منتظره ای را تجربه می کنه و اون ...
در حین جستجوی پادشاه گمشده خود، کورو و نکو، عضو قبیله قرمز، آنا کوشینا و شیرو را دیدند که توسط قبیله سبز مرموز تعقیب می شدند. قبیله های نقره ای و قرمز برای محافظت از شیرو و آنا از این تهدید جدید، متحد شدند.
ماریکا کاتو دختر سال سومی و کاپیتان کشتی دزدان فضایی بن تن مارو (و پیشخدمت پاره وقت در کافه Lamp و متخصص در پرواز با space yacht) یک روز تصمیم بر این میشه که از یک کشتی خیلی لوکس و گرون قیمت سرقت کنند اما تو لیست مسافرهای کشتی به اسم Kanata Mugen برمیخوره پسری که صاحب یک "galaxy pass" و این طور ماجراجویی کاپیتان دزدهای فضایی و پسر بچه در یک مسابقه ی بزرگ فضایی رغم می خوره!
داستان در مورد پسری به نام "Takao" هست که مدرسه را نادیده گرفته و می خواهد یک کفاش بشود؛ او در یک باغ ژاپنی، طراحی کفش می کند و روزی دختری به نام "Yukino" را ملاقات می کند و کم کم این ملاقات ها زیاد می شود اما تنها در روزهای بارانی این اتفاق می افتد...
در توکیوی آینده نگر، انسان های منحصر به فردی که قدرت های متفاوتی را بیدار کرده اند توسط یک سازمان مخفی به نام کاستوس شکار می شوند. این انسان های استثنایی که با نام «جاذبه ها» شناخته می شوند، در حال پیوستن به نیروهای خود برای دفاع از خود هستند. آنها توسط پسری به نام کوون رهبری می شوند، یک ایده آلیست که مصمم است تمام ""جذب کننده " ها را که می تواند نجات دهد...
با در خطر افتادن خانهشان، برخی احساس میکنند که وقت آن رسیده که باغها را رها کنند. شخصیت جدیدی وارد صحنه می شود، شخصیتی که کوون به خوبی می شناسد. پایان نزدیک است، بازیکنان آماده هستند و نبرد نهایی در حال شروع است!..
راز آشکار شد و پناهگاه "جذب کننده ها " برای دشمن آشکار شد. وقتی کوون به شدت آسیب می بیند ، این به بقیه بستگی دارد که از خانه، زندگی و آزادی خود دفاع کنند...
یک سری نقاشیهای گل در نزدیکی قربانیان قتل در اطراف شهر پیدا میشوند، و محققان را وادار میکند تصور کنند که گلهای به تصویر کشیده شده برای مواد مخدر به قربانیان استفاده میشود. در همین حال، یک "جذب کننده" جدید با توانایی صحبت با گیاهان ظاهر می شود...
در آینده که قدرت های خفته در یک سری از افراد خاصی بیدار می شود، یک سازمان مخفی برای شکار این افراد تشکیل می شود. یک پسر قدرتمند اسرارآمیز به نام کوون، برای پایان دادن به این آزار و شکنجه دست به کار می شود ...
میچیرو آماتسوکی 20 ساله به خاطر تغییر شغلش به توکیو نقل مکان کرده. اون تصمیم میگیره که در یک خانه مشترک زنانه به نام "خانه هارونو استلا" زندگی کنه که در افرادی در سنین و اهداف مختلف زندگی میکنن. اونجا وقتی که از الکل و گوشتای خوشمزه پر باشه خیلی خوش میگذره!!!
آساکوسا میدوری قصد ساخته انیمه داره، ولی اون برای برداشتن قدم های اول اینکار زیادی ناامیده. تا اینکه اون یک روز به طور اتفاقی با میزوساکی سوبامه، یه دختر اجتماعی آینده دار که آرزوی انیماتور شدن داره آشنا میشه. اونها به همراه دوست پول پرستشون، کاناموری سایاکا، کم کم برای تبدیل «دنیای خارق العاده ـشون از رویا به واقعیت قدم برمیدارند!
چرا ما اینجاییم؟ اینجا چیکار میکنیم؟” وقتی Haruhiro چشماشو باز میکنه، خودشو کنار چند نفر دیگه در تاریکی میبینه که این سوالات رو داشتن میپرسیدن. ناگهان تاریکی کنار میره و این افراد خودشونُ توی دنیایی میبینن که بیشتر شبیه بازیهای رایانهایه. دنیای Grimgar. هاروهیرو با بقیه تیم میشه، تواناییهای جنگی یاد میگیره و پا میذاره به این دنیای بزرگ. چه چیزی در انتظار وی خواهد بود؟