«جول» که آدمیخجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با «کلمنتاین» که دختری کمفکر و پرانرژی است آشنا میشود. بعد از مدتی این دوستی به پایان میرسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاکسازی حافظه از طریق شرکت لاکونا میزند. بعد از پاکسازی، وقتی جول او را میبیند و متوجه میشود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده است، تصمیم میگیرد تا او نیز کلمنتاین را از خاطرات خود پاک کند. اما در میانهی راه پاکسازی و در حالت یادآوری خاطرات، متوجه میشود که مایل به این کار نیست و سعی در منحرفکردن مسیر پاکسازی میکند…
دو مرد در دهه 1890 در انگلستان از نام مستعار "ارنست" استفاده می کنند.این ماجرا به خوبی پیش می رود تا اینکه هر دوی آنها عاشق زنی می شود که از آن نام استفاده می کند و...…
بیابان وینستون چرچیل سالها قبل از جنگ جهانی دوم، زمانی که فقط او میتوانست تهدیدی را ببیند که آدولف هیتلر و یک آلمان دوباره مسلح شده برای اروپا ایجاد میکردند....
«فرانک» پسر خانواده «فاولرز» است که به تازگی سال اول دانشگاهش را به پایان رسانده و همراه والدینش زندگی می کند. فرانک با «ناتالی» رابطه دارد، که مادری جوان است که هنوز کاملا از شوهر سابقش، «ریچارد» جدا نشده. وقتی که ریچارد از رابطه میان همسرش و فرانک مطلع می شود، اتفاقاتی غم انگیز به وقوع می پیوندند که خانواده فاولرز را هم درگیر می کنند...
جمال یک کارگر سطح پایین است که در یک پارک تفریحی کهنه و قدیمی کار می کند اما اتفاق جالبی برای او رخ می دهد او پس از افتادن در یک خندق متوجه می شود که به سالها قبل یعنی سال ۱۳۲۸ میلادی بازگشته است...
در ایالت کارولینای جنوبی در قرن 18. بنجامین مارتین ( مل گیبسون ) 7 فرزند داشت. گابریل فرزند بزرگ او به نیروی ارتش آمریکا بر خلاف میل و افکار پدرش در مورد جنگ می پیوندد. گابریل پس از زخمی شدن در نبرد به خانه برمی گردد و در این هنگام جنگ به داخل کشور و ایالت آنها کشیده می شود و سربازان دشمن به خانه ی آنها هجوم می آورند...
در اواخر قرن ۱۶ در لندن نمایشنامه نویس فقیر و جوانی به اسم ویلیام شکسپیر مشغول کار بر روی آخرین نوشته اش «رومئو و ژولیت» می باشد. اما کار او کند پیش رفته و در واقع او هنوز نتوانسته حتی یک خط هم بنویسید. ویلیام در یک آزمایش برای انتخاب هنرپیشه نقش رومئو یک هنرپیشه جدید و با استعداد که پسر جوانی به اسم توماس است را انتخاب می کند. ویلیام پس از چندی دختر جوان و زیبایی به اسم ویولا را در همان خانه مجللی که توماس درآنجا زندگی می کند ملاقات می نماید. او به ویولا علاقمند می شود واینامر او را ترغیب برای نوشتن داستانش می کند. اما بزودی او متوجه میشود که توماس همان ویولا است که با تغییر قیافه وارد نمایش شده است. ویولا قبلاً قول ازدواج به لرد سنگدل را داده و ملکه الیزابت نیز بر این ازدواج تاکید دارد اما عشق میان ویل و ویولا رفته رفته بسیار عمیق گشته و بنابراین مخفیانه به رابطه با هم ادامه می دهند و ویولا همچنان نقش رومئو را برای نمایش تمرین می کند.
در میانه های سالهای 1800 "اسکار" کشیشی جوان است که احساس کرده خدا به او از طریق نشانه ای گقته خانواده اش را ترک کند و به کلیسایی در انگلستان بپیوندد."لوسیندا" نوجوانی استرالیایی است که ثروت زیادی به ارث برده.او یک کارخانه شیشیه سازی می خرد و تصمیم می گیرد رویایش برای ساختن کلیسایی تماما از شیشه را به حقیقت برساند و...
شش مرد که کارشان را در کارخانجات شفيلد انگلستان از دست داده اند، مأيوس و مستأصل تصميم مي گيرد يک «نمايش» راه بيندازند. آنان مورد تمسخر و تحقير دوستان و آشنايان قرار مي گيرند و ناگزيرند پنهاني و پراکنده تمرين کنند. اما سرانجام نمايش خود را با موفقيت روي صحنه مي برند.
دانشمند اسمیلا جاسپرسن (جولیا اورموند) فکر می کند همسایه جوانش قبل از اینکه بمیردتوسط یک بزرگسال تعقیب شده است ، اما پلیس چیز دیگری می گوید ، اسمیلا که دوران کودکی خود را در گرینلند گذراند، متوجه میشود که پدر پسر هنگام کار برای دکتر آندریاس تورک (ریچارد هریس) در گرینلند مرده است
سرهنگ «جان هنري پاترسن» (کيلمر) براي احداث خط آهن به آفريقا مي رود. با پيدا شدن يک شير آدم خوار، کار به مشکل بر مي خورد، اما «پاترسن» تله اي براي شير مي گذارد و او را مي کشد. دو ماه بعد روند ساختن پل به خوبي پيش مي رود. اما سر و کله ي دو شير درنده ي ديگر که بسيار خطرناک هستند، پيدا مي شود. بوميان معتقدند که اين دو شير روح دو هيولا هستند......
انگلستان، اواخر قرن هجدهم. مرد ثروتمندی به نام آقای «دشوود» (تام ویلکنسون) که در آستانه مرگ قرار دارد، تمامی ملک و املاکش را به پسر ارشد خود، «جان» (جیمز فلیت)، که از همسر اولش است می دهد، اما در مقابل از او می خواهد که مراقب دخترانش، «الینور» (اما تامپسون)، «ماریان» (کیت وینسلت) و «مارگارت» نوجوان (امیل فرانسوا) که از همسر دوم او هستند، باشد و مخارج آنها را بطور کامل بپردازد. پس از مرگ پدر، جان که تحت سلطه همسرش «فانی» (هریت والتر) قرار دارد، از قولی که به پدر داده سر باز می زند و حال دختران دشوود به همراه مادرشان مجبورند که از عمارت اشرافی "پارک ساکس" که اکنون متعلق به جان است، بروند و به فکر جایی، البته محقرتر برای ادامه زندگی باشند.
پدر "گرگ پیکنگتون" بین وظیفه خود به عنوان یک کشیک کاتولیک و زندگی مخفیانه خود گرفتار شده است.وقتی اعترافات یک دختر را گوش می کند او وارد مرحله جدیدی از احساسات می شود و...
سریال «واترشیپ داون» در منطقهی روستایی زیبایی در جنوب کشور انگلستان روایت میشود و داستانی ماجراجویانه است که شجاعت و تلاش برای بقای گروهی از خرگوشها در مقابل تجاوز انسانها به محل زندگیشان را که با هدف نابودی آن مکان است به تصویر میکشد. راهنما و سردستهٔ گروه خرگوشها، چند برادر دلیر و شجاع هستند و داستان سفر آنها از محل سندلفورد وارت آغاز میشود و مشکلات آنها با دشمنان و غارتگران بخشی اصلی داستان است و هدف نهایی این دسته هم رسیدن به سرزمین موعود و جامعهای عدالتمند است.