کمدی عجیب و غریب درباره زنی رها شده که همسر خیانتکارش را در انگلستان رها میکند و به امید دیدار با مردی که او را کامل میداند، جورج کلونی، راهی لسآنجلس میشود....
دختر بچه ای دچار کابوس های ترسناک شبانه ای میشود و درون کابوس هایش موجودی خطرناک به نام Sandman است که هر کسی که دختر را اذیت کند او هم به آن شخص آسیب میرساند...
یک مرد در یک رابطه ناپایدار، سعی میکند با بردن همسر باردارش به یک سفر ماه عسل به یک کشور زیبا، او را تحت تأثیر قرار دهد. اما این کشور در حال حاضر در حال تجربه یک انقلاب سیاسی است...
کاترین یک وکیل موفق است اما در عشق بدشانس است. وقتی به او می گویند که سرنوشتش با مردی به نام مایکل گره خورده، کاترین فکر می کند که همه چیز مزخرف است...
چند دوست برای مراسم ازدواج دوستشان گرد هم آمده اند. اما پس از مدتی متوجه ی حوادث آخرالزمانی و ماوراء طبیعی ترسناکی می شوند که در حال رخ دادن می باشد. حال این گروه برای زندن ماندن بایستی تلاش کنند...
یک دختر نوجوان که از زندگی با والدین الکلی اش خسته شده، از خانه می گریزد و با یک اسلحه به جاده میزند. او در راهش با «گلندا» آشنا می شود، زنی که این دختر را زیر بال و پر خودش می گیرد...
یک دست بازی پوکر که به مشاجرهای شدید کشیده میشود، باعث میشود سه مرد که به دلیل جرایم غیرخشونتآمیز زندانی هستند، همسلولی خود را به شدت مضروب کنند. سپس آنها برای پنهان کردن جرم خود، دست به اقدامات شدیدی میزنند.
دو برادر و خواهر به یک شهر جدید نقل مکان می کنند تا با گروه اشتباهی پر از خون آشام های تشنه به خون مخلوط شوند. تعامل آنها دختر را به سمت تبدیل شدن به یک نیمه خون آشام سوق می دهد...
یک دانشجوی جوان دختر سعی می کند به جامعه مخفی نخبه تمام مردانه جمجمه ها بپیوندد و در این راه، برخی از روش های غیراخلاقی را که برخی از اعضای آن برای رسیدن به آنچه می خواهند استفاده می کنند، فاش می کند...
یک تصادف وحشتناک قبل از وقوع در بزرگراه به «کیمبرلی» الهام می شود، و او بزرگراه را می بندد و جان چند نفر را از این حادثه نجات می دهد. اما مدتی بعد افراد نجات یافته بصورت مرموزی یکی یکی می میرند، و حالا کیمبرلی باید قبل از اینکه نوبت خودش فرا برسد، جلوی این ماجرا را بگیرد.
Insomnia یک بازی غیرقانونی است، یک سرگرمی پرهزینه، که سالی یک بار در یک کازینو منحصر به فرد برگزار می شود که در آن فقط ثروتمندان و قدرتمند بازی می کنند.
“لکس” دختر یتیمی است که در خانهی نگهداری از فرزندان بیسرپرست زندگی میکند. او در سن شانزده سالگی تصمیم میگیرد که از زندگی در خانههای دیگران خلاص شود و با دوستانش زندگی کند؛ اما برای این کار احتیاج به اجازهی والدینش دارد. پس با زحمت زیاد پدر خود را که “بیز” نام دارد پیدا میکند. پدر او هم مانند تینایجرها با دوستان خود در محل کارش (بار) زندگی میکند. پدرش وقتی میفهمد که دختری دارد، متعجب میشود. اما چیز دیگری که عجیب است، این است که مادر دخترک کسی نیست جز “کیت کاسادی”؛ که ستارهی یک برنامهی رادیویی است و آن برنامه مورد علاقهی “لکس” است.
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...