اِل اورتون ، دانشجوی کالج ، با کتی کامپنفلت ، قهرمان مرموز رمانی که به تازگی خوانده است ، وسواس پیدا می کند. وقتی ال ، با افسردگی مبارزه می کند ، متقاعد می شود که کتی در واقع یک انسان گوشت و خونی است که او را در یک مسیر بی پروا و وحشتناک قرار می دهد...
یک جنایتکر حرفه ای به نام "سایمون تمپلار" به استخدام یک مرده ثروتمندان در می آید تا دختره ناپدید شده اش را پیدا کند ، با این حال "سایمون" علاوه بر فرار از دست مقامات دولتی، باید با یک دشمن خطرناک از گذشته اش نیز روبرو شود...
داستان فیلم چهار سال بعد از وقایع فیلم نسخت اتفاق می افتد.گروهی از دانش آموزان جدید و دردسرساز که در آکادمی کرستویو تحصیل می کنند در یکی از روزها متوجه می شوند که تمامی در های مدرسه قفل شده و هیچ راه خروجی ندارند و ...
همه ی اون چیزی که Allyson و دوستانش میخوان آرامش و صلحه و یه قراره دمِ عصر و خوردنِ شام در بیرونه و تنها خواسته شون از شوهرها مواظبت از بچه هاست ، ولی چی میشه که یهو همه چی بهم میریزه؟
زنی در کما فرو میرود اما متوجه میشود که روحش بیدار است، بنابراین سعی میکند با مردم شهرش ارتباط برقرار کند و آنها را متقاعد کند که نظر خود را در مورد توسعه املاک و مستغلات در جامعه خود تغییر دهند...
مردی که برای اهدای کمک به پرورشگاه آمده، برای بچه ها داستان دو دوست نوجوان را تعریف می کند که مدال گمشده ای را کشف می کنند که آنها را به گذشته دور منتقل می کند...
هنگامی که درگیری بین یک گروه از جوانان رخ می دهد، استوارت از فرصت استفاده می کند و داستان تکان دهنده هوسیا پیامبر عهد عتیق را با گروه در میان می گذارد...
راشل جوان راز وحشتناکی دارد. او می تواند ارواح شیطانی را در درون دیگران ببیند. پس از مشاهده قتل وحشیانه مادرش، او و پدرش به شهری کوچک نقل مکان میکنند تا تکههای شکسته زندگیشان را دوباره جمع کنند...
اسکروچ مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب منشی همیشه وفادارش را می شکند و در شب کریسمس طبق معمول تنهاست تا اینکه ارواح کریسمس به سراغ او می آیند و او را با خود در سفری طولانی همراه می کنند تا چشم او را به اعمال زشتش باز کنند.
این فیلم داستان یک رفتگر به نام لیام کیس به همراه دوستش سواین است که در رستوران نشسته اند که ماشینی تصادف می کند و لیام در اقدامی شجاعانه دختر کوچکی به نام مارلی را نجات می دهد و در نظر مردم به قهرمان تبدیل می شود اما ...
زن جوانی تلاش میکند با رفتن به یک مرکز روان درمانی، فویبایی که از موجودی افسانه ای بنام "بوگیمن" (هیولایی ترسناک که در برخی جوامع برای ترساندن کودکان از آن استفاده میکنند) دارد را درمان کند، اما وقتی به آنجا میرسد متوجه میشود هم اکنون با بزرگترین ترسش، درون آن ساختمان به دام افتاده است...
بابانوئل این دفعه دو وظیفه داره : یکی اینکه باید بفهمه چطوری خانواده ی جدیده شو خوشحال و راضی نگه داره و یکی دیگه اینکه نزاره " جک فروست " کریسمس رو خراب کنه...
پرستار جوانی اپلیکیشنی را دانلود کرده که ادعا میکند میتواند زمان دقیق مرگ افراد را پیشبینی کند. این اپلیکیشن به او میگوید فقط سه روز دیگر زنده است. با گذشت زمان و شخصی مرموز که او را تعقیب میکند، او باید قبل از تمام شدن وقتش راهی برای نجات خودش پیدا کند و …
داستان این سریال کمدی در مورد دو زن جوان است که شانسشون رو از دست دادن و در یک ناهار خوری به عنوان پیشخدمت مشغول به کار میباشند. این دو دختر رابطه ی دوستانه ای با هم برقرار میکنن و تصمیم میگیرن که پولهاشون رو جمع کنن و خودشون یک کافی شاپ کوچیک بزنن.واسه همین برای جمع کردن پول شروع به تلاش کردن و انجام کارهای مختلف میکنن و…
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...
جاش که از دبیرستان دور افتاده است که در جستجوی دوست دختر گمشده خود پس از آخرالزمان است و در این حین او به گروهی میپیوندد که در راه با آنها به بسیاری از چیزهای عجیب روبرو خواهند شد
گروهی از دانشجویان جاه طلب و باهوش رشته حقوق به همراه یکی از اساتید که وکیل مدافع پرونده های جنایی است درگیر یک ماجرای قتل میشوند که به طور کلی مسیر زندگی آنها را عوض میکند…
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...