وقتی یک نفر به نام بادی تصمیم میگیرد که چشم اشخاص مملکتی را به سمت خودش برگرداند و بر علیه جانیان حرکت کند به نظر میرسد که افراد خیلی زیادی میخواهند مطمئن شوند که او دیگر نفس نمیکشد...
براندون (متیو مک کنکاگی) یک بازیکن معروف فوتبال آمریکایی، ولی در یکی از مسابقات مصدومیت شدیدی سراغش می آید و مجبور به خانه نشینی میگردد. براندون تصمیم میگرد که در بنگاه شرط بندی مشغول به کار شود. از آنجا که او خود یک ورزشکار تمام عیار بوده است بیشتر پیش بینی هایش درست از آب در می آید تا جایی که نظر والتر (آل پاچینو) رئیس یکی از بزرگترین بنگاههای شرط بندی را در نیویورک به خود جلب میکند و آینده جدیدی را رو در روی خود می بیند...
“آنا فاستر” هجده ساله مثل خیلی از جوانهای آمریکایی یک رویای قلبی دارد و آن دست یافتن به آزادی مطلق است ، چیزی که تمام هوش و حواس او را درگیر خود کرده است. اما آیا تنها فرزند رئیس جمهور آمریکا میتواند هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد؟ زیرا جزئی ترین مسائل زندگی آنا توسط افرادی خبره و...
سیندی کمپل که اکنون از دانشکده فارغ التحصیل شده و بکار گزارشگر تلویزیونی مشغول است بعد از مرگ بهترین دوستش در اثر تماشای یک نوار ویدیوئی مرگبار خودش نیز نوار را تماشا می کند تا علت این امر را کشف کند بنابراین…
در جريان دادگاه رسيدگي به شکايتي عليه يک شرکت اسلحه سازي، فردي به نام «زيکن فيچ» (هاکمن) از طرف شرکت استخدام مي شود تا تک تک اعضاي هيأت منصفه را شناسايي کند. او در مورد تقريبا همه ي اعضا موارد اتهام برانگيز پيدا مي کند و فقط متوجه مي شود که دو عامل را ناديده گرفته بوده است: يکي «نيک ايستر» (کيوساک)، از اعضاي هيأت منصفه که نقشه هاي خاص خود را دنبال مي کند و «مارلي» (وايس)، زني مرموز که برنامه هايي سرهم کرده تا باقي اعضاي هيأت منصفه را هم رأي خودش گرداند...
جک به دلیل رابطه با همسر یک مافیا، مجبور به فرار میشود. او با بهترین دوستش، پایلوت ، راهی سفری پرماجرا میشود که شبیه به سفر قهرمانان کتاب «در جاده» است....
در حالی که در روز کریسمس که همه مشغول خرید لباسها و وسایل نو هستند «جاناتان» و «لیلی» به طور تصادفی با هم آشنا می شوند و با هم به خرید سال نو می پردازند. اما جاناتان در طی همین آشنایی کوتاه به لیلی علاقه مند می شود و از او می خواهد که اسمش و آدرسش را برای دوستی نزدیکتر به او بگوید اما لیلی که دختری انگلیسی و زیبا است به جاناتان این قول را می دهد که اگر در شهر به این بزرگی باز هم به صورت اتفاقی یکدیگر را دیدیم این رابطه دوستی ادامه دارد. از قرار ماجرا در همان شب کریسمس دوباره به طور تصادفی جاناتان، لیلی را در یکی از فروشگاه های شهر لس آنجلس می بیند و حالا است که خوشبختی و بخت و اقبال در این شب رویایی برای این دو زوج رقم می خورد…
«جک کامبل» (کيج) مردي است مجرد و معتاد به کار، که اين بخت و فرصت در اختيارش گذاشته مي شود تا ببيند اگردر کنار «کيت» (ليوني)، نامزد قديمي اش مي ماند، چه زندگي اي داشت...
«مارتین بلانک» یک مامور حرفه ای است، که برای یک ماموریت به حومه شهر دیترویت فرستاده می شود و بر حسب تصادف جشن تجدید دیدار دوران دبیرستان او نیز در همان مکان برگزار می شود...
مارکو همیشه می خواسته تا ازدواجی شبیه به ازدواج پدر و مادر خودش داشته باشد. او به تازگی پیشنهاد دوست پسرش مت را پذیرفته ، اما او به آینده خود با مت سوء ظن پیدا میکند و…
داستان سریال درباره رابطه دو نفر به نامهای ویلیام ترومن و گریس آدلر است در در آپارتمانی در نیویورک سیتی زندگی می کنند. ویل وکیل است و گریس طراح داخلی...
یک نوآور در امور تکنولوژی نوعی سیستم مرکزی پیشرفته جمع سپار اختراع میکند تا موضوع قتل دخترش را حل و فصل کند که این مساله هم زمان باعث ایجاد تحول بزرگی در حل و فصل جرم و جنایات سان فرانسیسکو میشود…