سیلو، دختری که معتقد است با دیدن مرگ دو معشوقه اش در شرایط غم انگیز، نفرین شده است، در شهر کارکاسون در جنوب فرانسه با سرپرست فرزندخواندش آقای تولزاک زندگی می کند...
ژان میشو یک قایقکش است که در نزدیکی گورستان قدیمی قایقها به نام "برا-مورت" زندگی میکند. او عاشق مونیک، دختر یک صاحب قایق ثروتمند است. دختر نیز به او علاقه دارد اما با دیوار تعصبات طبقاتی خانوادهاش برخورد میکند. نزدیکان و عزیزان او واقعاً آمادهاند برای جدا کردن این دو عاشق هر کاری انجام دهند.
جانویر، معلمی ناراحت ، از زندگی بی رنگ و یکنواخت خود خسته شده است. یک روز او جدا می شود و در نهایت تبدیل به یک دلقک سیرک می شود. او در دنیای جدید خود با یک آکروبات زیبا به نام لیلی آشنا می شود و هر روز از زندگی اش به او علاقه مند می شود. مشکل اینجاست که این خانم لطف خود را به دو معشوق مختلف می دهد...
در شب سال نو،"ژان مارتنز"،یک سفیر سوئیسی یتیمی نابینا را به سرپرستی پذیرفته و نزد چهار فرزند خود می برد.اما "گرترود" بزرگ شده و تبدیل به زنی جوان می شود در حالیکه "ژان" به آرامی عاشق او می شود و...
دوازده عضواز چهار نسل گوپی ها در دهکده ای در جنوب فرانسه زندگی می کنند.در شب ورود"اوژن"مظنون می شوند و سرانجام پی میبرند که فاتل.پسر عموی "اوژن"است.اما هنوز کشف نکرده اند که گنجینه خانوادگی کجا مخفی شده است...
یک کهنه سرباز آسیب دیده جنگ جهانی اول ماشینی می سازد تا از جنگ جلوگیری کند. هنگامی که دولت ماشین او را خراب می کند و جنگ جهانی دوم به طور فزاینده ای اجتناب ناپذیر به نظر می رسد، مخترع در ناامیدی، ارواح مرده جنگ را برای اعتراض فرا می خواند.