در سال ۱۹۴۱ شاهد نحوه گذران زندگی روزمره خدمه زیردریائی “ببر دریا” هستیم که “دریاسالار مت شرمن” (گرانت) فرمانده منضبط آن است. “ستوان نیک هولدن” (کورتیس) که چندان پایبند مقررات نیست، تجهیزات لازم برای زیردریائی را با روشهای غیرقانونی اما اجتنابناپذیر تهیه میکند. تا اینکه در راه آنان مجبور میشوند پنج پرستار، یک خانواده فیلیپینی و یک بز را سوار کنند. زنان باعث برهم خوردن روال عادی کار در زیردریائی میشوند. در پایان جنگ، “شرمن” و “هولدن” با دو تن از پرستاران ازدواج میکنند…
"چارلز دروفوس" دنیا را تهدید به نابودی به یک وسیله مرموز می کند اگر "بازرس کلوزو" به نحوی کشته نشود.اما طبیعتا این اتفاق بسیار سخت تر از گفتن آن است و...
با عفو مشروط "داک مک کوی" موافقت شده است.در ازای این لطف کلانتر " بینون" از "مک کوی" می خواهد تا بانک دیگری را سرقت کتد.کلانتر قصد ندارد بعد از سرقت به او اجازه فرار بدهد.اما متوقف کردن "داک" مشکل بزرگی است...
پس از اینکه چندین نفر از مردم محلی به طرز فجیعی به قتل می رسند، یک کلانتر از لوئیزیانا شروع به مشکوک شدن می کند که ممکن است با یک گرگینه سر و کار داشته باشد...
یک مامور فدرال تلاش می کند تا قبل از لغو ممنوعیت الکل، مقداری پول واقعی به دست بیاورد، بنابراین او به انبار ویسکی یک دوست قدیمی ارتش نگاهی می اندازد اما ...
«زن گربه ای»، «جوکر»، «ریدلر» و «پنگوئن» با همکاری یکدیگر سعی دارند نقشه ای را برای کنترل کل دنیا پیاده کنند، تنها مانع برای آن ها «بتمن» و «رابین» هستند...
سن فرانسیسکو. «جو کلى» ( لمون ) با «کرستن آرنسن» ( رمیک ) آشنا میشود و خیلى زود با او ازدواج میکند. « جو » عادت به نوشخوارى دارد و ظرف چند ماه « کرستن » را نیز معتاد به الکل میکند...
مردی با صدایی عجیب قصد دارد به بانکی که "کلی شروود" در آن کار می کند دستبرد بزند. کلی به شدت از این موضوع وحشت زده می شود. مرد او را تهدید می کند که اگر به پلیس حرفی بزند، خواهر نوجوانش "توبی" را می کُشد...
برده ای به نام «اسپارتاکوس» به خاطر اندام ورزیده اش به عنوان گلادیاتور انتخاب می شود تا آموزش ببیند. مربی و تمامی ساکنان آن مکان که اسپارتاکوس در آن آموزش می بیند مردان خبیثی هستند که برای جان برده ها و کنیز ها ارزشی قائل نمی شوند. در این بین اسپارتاکوس با زنی آشنا می شود که کنیز است. بعد از مدتی به خاطر برخی مسائل اسپارتاکوس مربی خود را می کشد و با دیگر برده ها از مکان آموزش که مانند زندان است می گریزند...
جین اوسگود تجارت خرچنگ دارد که از طریق آن دو بچهاش را سرپرستی میکند. اما روزی قایقش از بین میرود و او به کمک وکیلی از کسی که اینکار را کرده شکایت میکند...
یک خبرنگار ادعا می کند که پلیس نیویورک از خلافکاران رشوه دریافت کرده و به آن ها اجازه می دهد که کسب و کار شرط بندیشان را اداره کنند. دادستان منطقه، مایکل نوریس، از شنیدن این خبر شوکه شده و تصمیم می گیرد که برای بهبود اوضاع کاری کند. او نمی داند که به چه کسی از نیروی پلیس می توان اعتماد کرد، به همین خاطر تصمیم می گیرد از کسانی که به تازگی از آکادمی پلیس فارغ التحصیل شده اند کمک گرفته و آن ها را پلیس مخفی کند...
در فرانسه پس از جنگ جهانی دوم ، هوگان و کاپیتان لاک در بیمارستان ارتش ایالات متحده سعی می کنند در مورد مسائلی از قبیل جذاب کردن پرستارهای زیبا ، حسابداری لوازم پزشکی از دست رفته ، سازماندهی رقص های غیر مجاز و تأثیر بر C.O آنها یکدیگر را گول بزنند...
رئیس پلیس که به دلیل خشونت اخراج شده است، سعی می کند مدرکی علیه مردی که مظنون به قتل 3 افسر او است، به دست آورد. او برای این کار از هر روشی استفاده می کند، حتی اگر غیرقانونی باشد...
در سرقت از یک بانک 210000 دلار ربوده می شود.پس از مدتی،لونا مک کین دوست دختر یکی از سارقان با پائول شریدان آشنا می شود.وقتی او متوجه می شود پائول یک افسر پلیس است برای نجات خود اقدام به گمراه ...
زورو همیشه نقابی سیاه به صورت داشت و شنل می پوشید ، به داد مردم فقیر می رسید و حق انان را از حاکم سنگدل و گروهبان گارسیا ی بزدل می گرفت ! و وقتی دخل یکی آدم بد ها را می آورد ، با سه ضربه شمشیر حرف Z را روی او حک می کرد! زورو (Zorro) شخصیتی داستانی است که جانستون مک کالی در سال ۱۹۱۹ خلق کرد، زورو که در زبان اسپانیایی معنای روباه دارد …
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...