زندگی عادی “اسمیت” در خوابگاه شامل گشتن با بهترین دوستش “استلا”،رابطه با “لاندن” دختری زیبا و آرزوی گرفتن جای هم اتاقی اش می شود.اما پس از یک شب وحشتناک همه چیز تغییر می کند و
داستانی روایت شده توسط داستین هافمن که زندگی و حرفه جولیوس شولمان، بزرگترین عکاس معماری جهان را به نمایش می گذارد. شخصی که تصاویر او معماری مدرن را به جریان اصلی آمریکا وارد کرده است...
وندی و دوستانش با اجتناب از دنیای بی احساس روابط زودگذر و صمیمی صرف، تمام وقت خود را با هم سپری می کنند. زمانی که وندی با شان آشنا می شود، بین عاطفه و علاقه واقعی به او و تعهدش به دوستانش، به خصوص بیلی، بهترین دوستش، گیر می کند: و بیلی هم علاقه ای به از دست دادن دوستانش ندارد...
یک کهنه سرباز بطور اشتباهی به یک موسسه نگهداری از تبهکاران روانی فرستاده شده و در آنجا همانند یک موش آزمایشگاهی تحت آزمایشهای گوناگون یک دکتر قرار می گیرد
براساس داستانی واقعی. لیز موری دختر جوانی است که پدر و مادر دوست داشتنی اما معتادش از او مراقبت می کنند. لیز در 15 سالگی بی خانمان می شود و پس از یک فاجعه برای او کار خود را شروع می کند تا دبیرستان را تمام کند...
«ناتالي» (دياز)،«ديلن» (باريمور) و «الکس» (ليو)، براي مردي به نام «چارلي» (با صداي فورسايت) کار مي کنند که هرگز با کارمندان خود رو در رو ملاقات نمي کند. در مأموريت اين بار، «اريک ناکس» (راکول)، يکي از نوابغ فن آوري هاي الکترونيک ربوده شده و «راجر کوروين» اهريمني (کوري) مظنون شماره ي يک تلقي مي شود...
"دیو روبیچکس"، پلیس سرسخت نیواورلئان بالاخره نشان خود را تحویل داده و زندگی آرامی را به همراه همسر خود در حاشیه رودخانه آغاز می کند. اما پس از سقوط عجیب یک هواپیما و تهدید خانواده اش، او دوباره به میدان بازمی گردد...
: مرکز تکنولوژی های نظامی یک واقعیت مجازی خطرناک را که از شخصیت ۱۵۰ قاتل سریالی تشکیل شده به وجود می آورد. اما یکی از آن قاتلان موفق می شود به دنیای واقعی وارد شود
یک زن که به تازگی بیوه شده و مدت کوتاهی است تلاش می کند تا دو دختر نوجوان خود را به تنهایی بزرگ کند و هنوز هم در دهه 1950 ایندیانا زندگی نامناسبی دارد....
«آقای مرسدس» داستان قاتل دیوانهای به نام بردی هارتسفیلد را روایت میکند که با فرستادن نامه و ایمیل، در حال آزار و اذیت یک مامور پلیس بازنشسته به نام بیل هاجز است. این پلیس سابق، در ادامه تصمیم به مبارزه میگیرد و دست به هر کاری (حتی خلافکارانه) میزند تا قبل از اینکه او مرتکب قتل دیگری شود، جلویش را بگیرد...
نام سریال یعنی «شهر جادویی» برگرفته از لقب شهر میامی آمریکاست و داستان سریال نیز در همین شهر و در سال 1959 میلادی، پیرامون یکی از بزرگترین هتل های جهان رُخ میدهد. «آیزاک اوانز» شخصیت اصلی این سریال، صاحب هتل بزرگ «دریا نما – Miramar» است. آیزاک همواره رویای ساختن این هتل را داشته و به همین دلیل و برای تامین هزینه های ساخت مجبور شده با رییس باندهای خلافکاری و قماربازی شهر، یعنی «بن دایموند» معروف به «قصاب» شریک شود. «دایموند» که به دلیل علاقه به قمار سرمایه خود را بر روی این هتل قرار داده، تمام تلاشش را میکند تا بازی قمار را راه بیندازد ولی از سوی دیگر آیزاک نمیخواهد پای دارودسته دایموند به هتل او و نزدیک خانواده اش باز شود. از سوی دیگر هم دادستان شهر میامی هم به دنبال دستگیر کردن «بن دایموند» است و آیزاک باید پای خودش را از کارهای دایموند نیز بیرون بکشد.