در دهه نود میلادی در اسکاتلند، گروهی از دختران یک مدرسه کاتولیک برای شرکت در یک مسابقه تیمی به ادینبورگ می روند، اما آنها به میگساری، مهمانی و گشت و گذار بیشتر علاقه مند هستند تا پیروزی در این رقابت ها...
دامپزشکی که از زندگی و ازدواج با کشیشی ناراضی است، سگی را معاینه میکند که ممکن است نیاز به معدومسازی داشته باشد. صاحب سگ دوست قدیمی دانشگاه اوست و این برخورد باعث میشود زندگی کنونی خود را با گذشتهی دانشجوییاش مقایسه کند...
سال 1713، جان گراهام (هرت) فرماندار کل اسکاتلند است و فرمانده ای به نام آرچیبالد کانینگام (رات) دارد که مردی حیله گر، زن باره و شمشیر زنی ماهر است. با قتل و غارت و ظلم و ستمی که کانینگام به راه اندخته، سرانجام راب روی (نیسن)، رهبر کوهپایه نشینان، جلوی او می ایستد و …
ویکتور و خانوادهاش در اواسط دهه ۳۰ میلادی به اتحاد جماهیر شوروی نقل مکان کردند. زمانی که او از امضای دستاورد خود در چتربازی بهعنوان یک شهروند اتحاد جماهیر شوروی سر باز زد، بدون محاکمه به زندان فرستاده شد. حبس وحشتناک، ضربوشتم و شکنجه او با فرستادنش به گولاک برای سالهای طولانی به اوج رسید. بر اساس این فیلم، او در مجموع ۴۵ سال در اتحاد جماهیر شوروی بود.
پس از جنگ جهانی سوم و دنیایی که دیگر چیز زیادی از آن باقی نمانده، گروهی از بازماندگان که به دنبال افراد زنده دیگر هستند وسایل نقلیه ای می سازند که از آنها در برابر آب و هوای جهش یافته و دیگر خطرها محافظت می کند...
"هری موزبی" بازیکن اسبق فوتبال و کارآگاه خصوصی فعلی،توسط یک بازیگر زن که همسر یکی از بزرگان هالیوود است استخدام می شود تا دختر گمشده اش را پیدا کند.او برای پیدا کردن دختر به فلوریدا سفر می کند اما...
وقتی خبر می رسد که گروهی از سرخ پوستان آپاچی به رهبری «اولزانا(مارتینس) با ترک منطقه شان قصد حمله به روستاها و شهرهای کوچک را دارند، ستوان جوان و آرمان گرا، «گارنت» (دیویسن) مأمور می شود تا هم راه دو راهنما به نام های «مکینتاش» (لنکستر) و «کی – نی – تای» (لوک) و سربازانش به تعقیب آنان بپردازد…
"هری کالینگز" پس از مدتی به مزرعه خود بازمی گردد.همسرش که دیگر علاقه ای به او ندارد با اکراه به او اجازه ماندن داده و پس از مدتی باور می کند ممکن است او تغییر کرده باشد.اما به سرعت موقعیتی پیش می آید که "هری" را مجبور به گرفتن تصمیم سختی می کند...