سوریا بعد از فوت مادرش، برای کشف هویت واقعی خود به کامبوج برمیگردد. در آنجا، با خانوادهای که از وجودشان بیخبر بوده آشنا میشود و همچنین ساختمانی قدیمی را مییابد که مملو از اسرار هولناک است.
هانا، دختری دبیرستانی معمولی است. روزی در خواب، دختری کوچک را میبیند که در دوره Sengoku زندگی میکرده است. بعد از بیداری، توسط یک آژانس دولتی مرموز که توسط کسانی اداره میشود که معتقدند رویاهای او میتواند دنیا را نجات دهد، ربوده میشود.
مردی همسرش را در اختیار یک نفر دیگر قرار می دهد. افسوس که شوهر می آید تصمیم خود را پس می گیرد و زنش را پس می گیرد. معکوس شدن این ترتیب باعث آسیب می شود.
فیلم سینمایی «آخرین زمستان که از هم جدا شدیم» بر اساس رمانی ساخته شده است. شخصیت اصلی فیلم، یک محقق و نویسنده به نام کیوسکه یاکومو است که برای نوشتن کتاب جدیدش، به بررسی پرونده قتل یک زن نابینا میپردازد.
یک دختر شهری توسط مادربزرگش به یک گروه خلافکار سپرده میشود، او پس از اینکه گروه توسط پلیس شناسایی و متلاشی میشود تصمیم میگیرد یک زندگی عادی و تحصیل را در پیش بگیرد اما دیگر نمیتواند جایگاه خود را در جامعه پیدا کند و...
اتفقات این فیلم در یک باشگاه بوکس دبیرستانی در اوزاکا میافتد،کابو یک بزهکار دوستداشتنی است ، اما در رینگ بوکس استادانه کار میکند. یک روز در مترو، کابو سه اراذل و اوباش را که در حال آزار و اذیت یک زوج جوان هستند به سزای اعمالشان می رساند . وقتی کابو از قطار پیاده میشود، متوجه میشود که مردی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته دوست دوران کودکیاش یوکی است که چندین سال پیش از آنجا نقل مکان کرده است و ...
اوسامو یک کارگر معمولی ساختمان است، اما درواقع خرج زندگی خود را با فروش اجناسی که با پسرش شوتا از فروشگاهها میدزدند، به دست میآورد. همسر او، نوبویو در یک خشکشویی کار میکند و چیزهایی که در جیب مشتریها جا مانده است را، میدزدد. او زن بسیار احساساتی است که به زندگی مشترکش علاقه زیادی دارد.دختر نوجوان آنها، آکی با کار در شوهای ناجوری در شهر، سهم خود را در تأمین مخارج خانواده انجام میدهد. مادربزرگ آنها، هاتسو معتاد به بازی با دستگاههای شرطبندی پاچینکو است. در روزی سرد، وقتی اوسامو و شوتا پس از دزدی از فروشگاهی به خانه برمیگشتند، دختر کوچکی را میبینند که از سرما میلرزید. اوسامو تصمیم میگیرد دختر بیپناه را برای چند روزی به خانه بیاورد. بر بدن کودک نشانههایی از خشونت وجود دارد و شبها تختش را خیس میکند. قلب پیر و شرور اوسامو برای این کودک نرم میشود و با وجود دیدن خبر گمشدن او در تلویزیون، تصمیم میگیرد که یوری را برای همیشه پیش خود نگه دارند و به او راههای دزدی را یاد دهند...
بچهای سختکوش و دلسرد، کشتیگیر سومو میشود و با رفتار خودخواه و مغرورش، طرفداران را به خود جلب میکند - اما صنعتی که در سنت غرق شده است، از این کار او خشمگین میگردد.