یک افسر پلیس کشته شده توسط یک دانشمند خونسرد به زندگی بازگردانده می شود تا به عنوان "ویرانگر"، بهترین سلاح مبارزه با جرم و جنایت در شهری که توسط جنایتکاران و فساد داخلی تسخیر شده است، خدمت کند.
«وید واکر» معروف به «بچه ننه» (دپ)، جوان بزهکاری است که به خاطر اعدام پدر و مادرش همیشه اشک از گونه هایش جاری است. «بالدوین» (میلر) که رقیب «بچه ننه» است، با او و دوستانش درگیر می شود. در اغتشاشی که به راه می افتد، «بچه ننه» مقصر شناخته می شود، در نتیجه او را به دارالتأدیب می فرستند...
یک دختر نوجوان و پدرش که در حال رانندگی در بیابان هستند، وقتی بنزین ماشینشان در یک شهر دورافتاده در نوادا تمام میشود، سرگردان میشوند و مجبور میشوند در پارک تریلر مخروبهای بمانند که یک قاتل زنجیرهای در کمین است...
هرمن هم اکنون کشاورزی موفق در شهری کوچک است، که درگیر دختری زیبا اهل همان محل شده است. او و حیوان خانگی سخنگو اش تصمیم میگرند به یک سیرک بپیوندند. هرمن پس از رفتن به سیرک عاشق بندباز سیرک می شود و...
مولی، روسپی سابق، با کمک ستوان اندروز توانسته زندگی خیابانی خود را ترک کند. او حقوق می خواند و زندگی عادی دارد. هنگامی که اندروز توسط یک باند وحشی کشته می شود، او به عنوان فرشته به خیابان ها باز می گردد تا قاتلان خود را پیدا کند...
"مالی" پانزده ساله بهترین دانش آموز کلاسش است. هیچکس نمی داند که او شبها تبدیل به یک شخصیت دیگر شده و برای خود کار می کند. اما وقتی دو تن از دوستان نزدیکش توسط یک قاتل سریالی کشته می شوند، مرز باریک بین دو زندگی اش به هم می ریزد...
در پناهگاهی یخزده، ملکهٔ اهریمنی جولیانا و پسرش نکرون، با فرستادن امواج یخرود، انسانها را به سوی استوا عقب میرانند. آنگاه با تدبیر ملکه جولیانا، افراد نیمهانسان او به درون پناهگاه آتشفشانی پادشاه جارول راه یافته و دختر شاهدخت تیگرا را میربایند تا تیگرا را به همسری پسرش نکرون درآورد و پادشاهیاش بیجانشین نماند. ولی ...
دختری در زیرزمین خانهاش دریچهای پیدا میکند که به بعد دیگری باز میشود. او از طریق این دریچه به بعد دیگری سفر میکند و ماجراجوییهای عجیب و موزیکالی را تجربه میکند...
داستان فیلم در مورد یک جوان یتیم 17 ساله است که مادر و پدر خود را 14 سال پیش از دست داده و با عمه اش زندگی می کند او دوستش جولی دوست دارد ولی عمه اش دخترش را مناسب با او میبیند..
Save translation
هنگامی که بت جیمی، جیمز دین، در 30 سپتامبر 1955 می میرد، دانشجوی کارشناسی کالج آرکانزاس در شهر کوچک از کوره در می رود. او و دوستانش شب زنده داری می کنند که تبدیل به یک مستی و در نهایت یک تراژدی می شود...