نیهات، یک کارمند درونگرا در یک کافه تریا بیمارستان، توسط عایشه، زنی مرموز که به تازگی در آنجا به عنوان ظرفشور شروع به کار کرده است، گیج می شود. رویکردهای اغواگرانه آشکار او، نیهات را شرمنده می کند و در عین حال او را عصبی می کند...
اجه ، جنک و فاروک سه تا دوست صمیمی هستن ولی یک شب اتفاقاتی براشون میفته که زندگی هر ۳ تاشون رو تغییر میده . توی یه شب گرم تابستونی اجه به خونه جنک که تازه از آمریکا برگشته میره و عشقی که در گذشته ها مونده شعله ور میشه . فاروک به خونه میاد و …
مانند هر دختر جوان دیگری، زینب آرزو دارد که یک تأثیرگذار رسانه های اجتماعی باشد تا از زندگی فقیرانه خود فرار کند. اما در حالی که او برای رسیدن به آن تلاش می کند، باید برای پدرش «مادر» باشد. چون مرد 45 ساله ذهن و احساسات یک بچه 5 ساله را دارد. کدیر با ماشین اسباببازیاش، شوخیهای کودکانه و رفتارش مانند یک بچه است، در لباس بزرگسال. او به خاطر بند نافی است که وقتی در شکم مادرش بود دور گردنش پیچیده بود. کادیر به عنوان یک "آزمایش" برای والدین و فرزندش متولد شد. حداقل، این چیزی است که پدربزرگ زینب به او می گوید. زینب رویاهای بزرگی می بیند و سعی می کند از مشکلات خانه عمه اش دور شود. از تکان دادن او در اتاق کوچکی که نه او و نه پسرعموهایش نمی توانند در آن جا شوند. از عمویش که آنها را سرزنش می کند و به عمه اش ظلم می کند. از خستگی خشمگین عمه اش؛ از غیر ممکن؛ و فقر
در آزمایش روزنهان، یکی از تکاندهندهترین آزمایشها در تاریخ علم، روانپزشک دیوید روزنهان و هفت تن از دوستان عاقلش در بیمارستانهای روانپزشکی مختلف در سراسر کشور بستری میشوند و منتظر پزشکان هستند تا خود را از بیماران واقعاً تشخیص دهند.
فرات بولوت یه دادستانه که با همسرش زینب و دختر پنج ساله اش یه زندگی شاد داره ولی یه روز که بیدار میشه، میبینه توی زندانه و اتفاقات چهار ماه اخیر رو به هیچ عنوان به یاد نمیاره. آخرین چیزی که یادشه جشن تولد دخترشه ولی درعین وحشت و شوک متوجه میشه که به جرم کشتن همسر و دخترش در زندانه…