در طول مبارزات انتخاباتی،سیاستمدار فاسد "پائول مدویگ" تصمیم می گیرد گذشته خود را پاک کرده و از دریافت کمک گنگستری خطرناک به نام "نیک وارنا" امتناع کرده و به همکاری سیاستمداری مورد احترام به نا "رالف هنری" می شتابد.اما پسر "رالف" به قتل می رسد و...
وکیل جوان "تاد جکسون" وارد کانزاس می شود تا با دوستان موفق خود "دالتونها" دیدار کند.آنها در خطر از دست دادن زمینهای خود به یک شرکت فاسد هستند.وقتی او تصمیم می گیرد به آنها کمک کند، اتهام به قتلی آنها را تبدیل به تبهکار میکند و...
وقتی کلانتر شهر درباره تقلب در بازی پوکر سوالات زیادی می پرسد، "کنت" او را به قتل می رساند. شهردار که با او همکاری می کند، "واشینگتن دیمسدل" را به عنوان کلانتر جدید منصوب می کنند تا بتوانند به راحتی او را کنترل کنند. اما شهردار نمی داند او معاون "تام دستری" کلانتری مشهور بوده است و...
سه پسر خانواده ى « ژست » تحت قیمومیت زن مهربانى به نام « پاتریشا براندون » ( تاچر ) هستند که از آنان مراقبت مىکند. « براندون » به خاطر بدهىهایش مجبور مىشود الماس گرانبهاى « آب آبى » را بفروشد. اما یکى از برادران ، « بوژست » ( کوپر ) متوجه مىشود که « براندون » الماس را با الماس بدلى عوض مىکند. سالها بعد « بوژست » براى جلوگیرى از رسوایى « براندون » الماس قلابى را مىدزدد و به لژیون خارجى ملحق مىشود. سپس از برادرهایش نیز مىخواهد تا به او بپیوندند.
سال 1870 . یکى از مدیران شرکت راه آهن وسترن یونیون ، « جف باتلر » ( مکرى ) ، به دختر یکى از مهندسان شرکت ، « مالى موناهان » ( استانویک ) ، دل مىبندد. در حالى که سیاستمدار نابکارى که منافعى در شرکت رقیب ، راه آهن سنترال پاسیفیک ، دارد با کمک خلافکارى به نام « سید » ( دانلوى ) به قصد خرابکارى وارد عمل مىشود.
ایالت میزورى ، نیمه ى دوم قرن نوزدهم . « جسى » ( پاور ) و « فرانک » ( فاندا ) در مزرعه اى همراه با مادرشان زندگى آرامى دارند. با ورود راه آهن و خرید زمینها و مزارع توسط دست اندرکاران احداث خط آهن ، مادر خانواده ( دارول ) به دلیل مخالفت با فروش مزرعه به قتل مىرسد و « جسى » و « فرانک » پس از گرفتن انتقام خون مادرشان ، به چپاول قطارها روى مىآورند و خیلى زود با افراد دیگرى دستهاى یاغى را تشکیل مىدهند.