قاقا دابسون پسر جوانی است که با مشکلات مختلفی در زندگی خود روبرو است. او در مدرسه مورد آزار و اذیت همکلاسی و حتی معلمانش قرار دارد. مادرش به نام کتی با دکترایلیوت رابطه دارد که قاقا با او دشمن است. همچنین دختری به نام آندری وجود دارد که به او علاقهمند است، اما به نظر نمیرسد که نظر او را جلب کند. تنها دوست قاقا پروفسرکرویکشانک است که همه او را یک شخص عجیب و غریب میدانند. پس از سرگردان شدن در یک معدن خالی، قاقا چیز عجیب و غریبی را پیدا میکند...
پس از مرگ عموی شگی، او، اسکوبی و اسکریپی به عمارت عمویشان میروند تا ارثیه را دریافت کنند. اما به محض رسیدن، متوجه میشوند که این عمارت توسط روح یک سرباز کنفدراسیون تسخیر شده است. آنها با کمک سه برادر روحگیر که "برادران بو" نامیده میشوند، تلاش میکنند تا هم ارثیه شگی را پیدا کنند و هم از دست این روح فرار کنند...
«کُنت دراکولا» (هامیلتن) مجبور به مهاجرت به نیویورک است، زیرا کمیساریای خلق میخواهد قصر او در ترانسیلوانیا را به ورزشگاه تبدیل کند. «دراکولا» با دیدن عکس مانکنی بهنام «سیندی سوندهایم» (سینت جیمز) روی جلد مجلهای، دلباخته او میشود و خیلی زود نوکرش، «رنفیلد» (جانسن) ترتیب ملاقاتش را با «سیندی» میدهد و کمکش میکند تا از بانک خون «غذا» تهیه کنند. «سیندی» که تحت تأثیر شخصیت «دراکولا» قرار گرفته، با او میرود و «دراکولا» با اولین گاز میفهمد که عشق بزرگش را پیدا کرده است. «سیندی» که زندگی بیبندوباری داشته، از اضطراب همسر و مادر شدن پیش روانپزشکی بهنام «جف رُزنبرگ» (بنجامین) رفته و...
خوان ، یک خدمتکار جوان و زیبا ، با تام میلفورد تاجر ثروتمند شهر نیویورک آشنا می شود و شروع به معاشرت می کند. خوان که از آوردن او به آپارتمان کوچکش که با هم اتاقی اش آدری مشترک است خجالت می کشد ، تام را به یک آپارتمان شیک می آورد که...
یک کارآگاه خصوصی ناامید در نیویورک، برای محافظت از معشوقه یک میلیونر خطرناک که تحت تهدید مرگ قرار دارد، استخدام می شود. او در این راه با توطئه و قتل درگیر می شود...
هنگامی که کاسته شدن ریاست جمهوری کاخ سفید که بیش از حد کار کرده و تحت فشار است ، فرار می کند ، CEA و FBR در تلاشند تا قبل از ربودن وی توسط سرویس های مختلف اطلاعاتی رقیب خارجی ، وی را بازیابی کنند...