یک کارگردان نیویورکی که مشغول ساخت آخرین فیلمش در لس آنجلس است، پس از رابطه مخفیانه با بازیگر اصلی فیلم، در زندگی شخصی و حرفه ای تغییراتی را مشاهده می کند...
وکیلی که به دلیل حمایت صریح از حقوق مدنی به شهرت رسید، ماری جوانا می کشد و پس از از بین رفتن شهرتش در دادگاه از فروشندگان مواد مخدر دفاع می کند. به او با یک پرونده قتل هشت ساله محول می شود...
یک نویسنده با یک خماری وحشتناک ، یک خالکوبی جدید روی بازوی خود ، یک زن با سربریده شده در انبار مواد مخدرش بیدار می شود و هیچ خاطره ای از وقایع شب قبل ندارد...
گروهی از گانگستر ها که مقرشان در جنوب شهر است به مهمانی که درشمال شهر است دعوت میشوند.در آن مهمانی که نه تنها آن ها بلکه کل گانگسترهای شهر درآن دعوت شده اند میزبان به قتل میرسد و در این بین تقصیر گردن این گروه می افتد. حالا این گروه که مقرشان در جنوب شهر است مجبور اند به انجا بروند در حالی که تمام گانگستر های شهر و پلیس دنبال آنان اند …
هانتر ( به معنی شکارچی ) فردیه که دور دنیا سفر میکنه و هر جور ماموریت خطرناکی که فکرشو بکنید انجام میده . از دستگیر کردن مجرم ها گرفته تا کنجکاوی و جستجوی سرزمین های ناشناخته به دنبال گنج . گون ( Gon ) پسر جوونیه که پدرش چندین سال پیش ، موقعی که یه هانتر بوده ، ناپدید شده . گون باور داره که اگه بتونه پا جای پای پدرش بزاره ، ممکنه یه روز بتونه دوباره بهش بپیونده . بعد از اینکه گون 12 سالش میشه ، خونه رو ترک میکنه و ماموریت شرکت در آزمون " هانتری " رو امتحان میکنه . آزمونی که بخاطر پیشرفت کندی که آزمون دهنده داره و درصد بالای مرگش برای هانتر رسمی شدن حسابی معروف شده . گون با کوراپیکا که به عشق انتقام زندست ، با لوریو که میخواد در آینده دکتر بشه و با کیلوآ که قبلا یه قاتل سرکش بوده دوست میشه . و همین جور که ماموریت های سخت تری رو ، به عنوان یه هانتر ، پشت سر میزارن و با خطرات و تهدیدهای بیشتری رو به رو میشن که باعث میشه رفاقتشون گسترده تر میشه.
این داستان در یک خط زمان جدید گاندام رخ می دهد و 300 سال پس از یک حادثه به نام (جنگ فاجعه) که بین زمین و مریخ رخ داد، شروع می شود. انسان ها پس از آن مریخ را تغییر شکل داده اند، اما بسیاری از ساکنان بومی حال حاضر خواستار استقلال از زمین هستند. در اینجا دو قهرمان ما، میکازوکی آگوس و اورگا ایتسوکا، به عنوان بخشی از یک شرکت حفاظت خصوصی به نام CGS، عمل می کنند. اورگا قصد دارد خود را آزاد کند و استقلال مریخ را تأمین کند، اما گروه تروریست Gjallarhorn با نظراتش مخالف است. در همین حین، میکازوکی تصمیم می گیرد که با پایلوت کردن گاندام قدیمی بارباتوس، به دوستش اورگا و به طور کلی به مریخ کمک کند.
هفت مدرسه دائما در حال "جنگ"با یک دیگرند,و دانش آموزان_مذکر و مونث_به جنگجویان حرفه ای تبدیل شده اند و با مدارس دیگر دائما میجنگند.زندگی و سرنوشت آنها بوسیله ی جواهرات عجیبی که شامل روح و سرنوشت جنگجویان دوره ی سانچوکیشی هدایت میشود.یک دختر,سونساکی هاکافو,اخیرا به ژاپن منتقل شده است و قصد دارد هفت مدرسه را متحد کند همتای هفت کشور در گذشته.ولی,مانند همه ی قهرمان ها,یک تاریکی در کنار سرنوش او قرار دارد,و در اطراف کسانی هستن که مبارزه میکنند که رشته های سرنوشت را پاره کنند زندگی شان را خود رقم بزنند.
بالسا یه دختر ۳۰ ساله ست که بعد از مدت ها به شهرش برمیگرده. در طی چند سالی که نبوده تعلیم دیده و به یه محافظ حرفه ای تبدیل شده! به خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده و مجبور شده بوده که ۸ نفر از عزیزنش رو بکشه با خودش عهد بسته که جون ۸ نفر رو هم نجات بده! به طور اتفاقی وقتی در حال عبور از روی یه پل بوده جون یه پسر بچه رو که از بالای پل به رودخانه پرت شده رو، نجات میده و در نهایت متوجه میشه که پسر بچه شاهزاده این سرزمین هست. در یه دیدار مهرمانه شبانه ملکه به بالسا میگه که اونها متوجه شدن که یک روح بدن شاهزاده رو تسخیر کرده و امپراتور در سدد کشتن پسر خودش هست و اتفاقی که اون روز افتاده بوده تصادفی نبوده. ملکه از بالسا خواهش میکنه که محافظت از پسرش رو به عهده بگیره و از این قسر و مملکت پسر بچه رو فراری بده. ولی وزیر اعظم و … که متوجه این ماجرا میشن گروهی رو به دنبال بالسا و پسر بچه میفرستن ..
در آيندهاي اتمي زده ، نژاد انسان چندين برابر پسرفت ميکند. مردمان عادي به برده تبديل ميشوند، در حالي که غولهاي ژنتيکي بر دنيا فرمانروايي ميکنند . باروت اسلحهها به تاريخ پيوسته و هنرهاي رزمي تنها سلاحيست که انسان ميتواند داشته باشد. دو مدرسه در جنگي بر سر قلمرو روبهروي يکديگر قرار ميگيرند : "هوکوتو" و "نانتو". کنشيرو جانشين حقيقي مدرسه "هوکوتو" و "شين" جانشين "نانتو". "شين" دوست "کن"، "يوريا" را ميدزدد و "کن" دنبال او ميگردد. "کنشيرو" در ميان خرابههاي جنگ اتمي براي نجات "يوريا" سفر ميکند. در حين جلو رفتن داستان، با شش استاد اعظم مدرسهي "نانتو سيکن" و سه برادر ناتني "کنشيرو" که هنر "هوکوتو شينکن" را آموزش ديدهاند آشنا ميشود. سرانجام، حريف نهايي "کنشيرو" کسي نيست جز برادر بزرگ او، "رائوه"، جنگجويي که قصد فتح دنيا را دارد و "کنشيرو" را به عنوان جانشين شايسته قبول ندارد.
"ماورای باور: واقعیت یا داستان" نام یک مجموعه تلوزیونی می باشد که در ایران با نام "داستان های باورنکردنی" پخش شد . در این برنامه در هر قسمت چند داستان به روایت تصویر پخش میشود و مجری برنامه در انتها از بینندگان سوال میکند که آیا این داستان واقعی بوده یا توهمات یک کارگردان ؟