ین داستان، آمیزهای از مردان ایکس و باشگاه صبحانه است. هنگامی که پنج نوجوان ابرقهرمان در آکادمی آموزشی پنهان خود به خاطر تنبیه بازداشت میشوند، باید با یکدیگر همکاری کنند تا از دزدیدن قدرتهای تمام دانشآموزان توسط کائلوس شرور جلوگیری کنند.
کیتی برای نجات پناهگاه اسبهایی که اداره میکند، باید پدربزرگ مشهور موسیقیدان خود را که سالهاست از موسیقی کناره گرفته، متقاعد کند تا در یک کنسرت خیریه شرکت کند.
جورجیا جکسون برای برگزاری نمایش کریسمس دانشآموزانش به یک مرکز اجتماعی نیاز دارد. او در ازای به دست آوردن این مرکز، موافقت میکند تا وانمود کند دوستدختر چیس نایتلی، پسر مشهور یک میلیاردر است و همین باعث میشود خودش نیز به شهرت برسد.
جین دا سیلوا خواننده یک آژانس غیرانتفاعی کارآگاهی را به ارث میبرد که به افرادی کمک میکند که قادر به کمک به خود نیستند. با راهنمایی عمه و یک کارآگاه، جین به پروندهی مرگ ناگهانی مادری که سالها پیش اتفاق افتاده بر می خورد ...
در اعماق کوه های راکی، رعد و برق به یک معدن برخورد می کند، آتش سوزی مرگباری را به وجود می آورد و عشق غیرمنتظره ای بین یک جنگل بان و یک زمین شناس را شعله ور می کند. آنها برای فرار از شعله های آتش تلاش می کنند.
یک مادر بیوه یک دوره کارآموزی تابستانی را در یک شرکت فناوری دریافت می کند و در حین یادگیری در مورد حسابداری، طراحی اپلیکیشن و یافتن عشق، توجه دو مدیر بسیار متفاوت را به خود جلب می کند.
جد ویکینز یک خدمتکار معمولی و مایه شرمندگی خانواده اش است. وقتی خانواده اش به تعطیلات میروند او با یک دختر آس و پاس که به تازگی شغل خدمتکاری را رها کرده ارتباط برقرار میکند و...
نیکولاس شاو ، یک عامل ویژه بازنشسته ایالات متحده را دنبال می کند که به عضوی از یک تیم نخبه "نامرئی" تبدیل می شود که بی سر و صدا بدترین شرورهای جهان را بیرون می کشد.
داستان این فیلم حول محور فرزند بابانوئل میچرخد. زمانی که پدر او تصمیم میگیرد که خودش را بازنشسته کند ، او مجبور میشود که کنترل شغل خانوادگیشان را در دست بگیرد و آن را در مسیر درست پیش ببرد. از طرف دیگر هم در همین حین ، برادرش که قرار بود به جای پدرشان تبدیل به بابانوئل شود ، به خاطر پرواز شب کریسمس دچار مشکل میشود و دیگر اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و…
ساشا و مارکوس که در دوران کودکی دوستان یکدیگر بودهاند، دست زمانه آنها را به مدت پانزده سال از یکدیگر جدا میسازد. تا اینکه یک روز ساشا مارکوس را در سان فرانسیسکو ملاقات میکند و علارقم گذشت تمامی این سالها هنوز هم برق امید و حال و هوای دوران کودکی در چشمان هر دوی آنها میدرخشد…