در روستایی دورافتاده که از میراث فرهنگی غنی و سنتهای دیرینهای برخوردار است، منجی راستین آن، اودلا مالانّا سوامی، همواره از روستای خود در برابر نیروهای اهریمنی محافظت میکند.
داستان در جهانی خیالی رخ میدهد که در آن، یک پادشاه و مردی استثنایی درگیر یک کشمکش روانی میشوند. این مرد، با استفاده از زیرکی و نقشههای هوشمندانهاش، بر همه چیز مسلط میشود، کنترل کل شهر را به دست میگیرد و به یک دیکتاتور تبدیل میشود.
کارن به اجبار با کسی ازدواج میکند که دوستش ندارد. همسرش همه تلاشش را میکند تا او را خوشحال کند، اما کارن همچنان به عشق قبلیاش فکر میکند. در نهایت، هر دو نفر تصمیم میگیرند که از این رابطه خارج شوند.
داستان درباره یک مامور مخفی است که زندگی پنهانی و منزوی دارد. او به طور تصادفی با زنی بدهکار آشنا میشود و با او دوست میشود. این دوستی، مامور مخفی را از دنیای پنهان خود بیرون میکشد و او را به سمت کمک به این زن سوق میدهد.
راتنام، دستیار یک سیاستمدار، دختری را که در معرض خطر بود نجات میدهد و به او کمک میکند. داستان درباره مدت زمانی است که راتنام میتواند از این دختر محافظت کند.
پس از بمبگذاری در حیدرآباد، وزیر کل، واحد اطلاعاتی طبقهبندیشدهی «رودرا نترا» را مأمور به ردیابی مهاجمان میکند. رهبری این مأموریت برعهدهی «براهماچاری»، افسری مطمئن اما با رفتارهای عجیب و غریب، است...
این فیلم ماجرای پسرکی به نام "رامونا" و مادرش را دنبال میکند. داستان از جایی شروع میشود که مادر رامونا او را ترک میکند و رامونا برای بازگرداندن مادرش به خانواده تلاش میکند...
فیلم "نام من شروتی" یک تریلر جذاب و هیجانانگیز با محوریت مافیای پیوند اعضا است. این فیلم که به موضوع مافیای پوست میپردازد، اثری منحصر به فرد و بدیع محسوب میشود و با ارائه داستانی گیرا، تجربهای جدید برای مخاطبان رقم میزند.
خانم شتی یک فمینیست است که در لندن زندگی می کند و می خواهد برای همیشه مجرد بماند. آقای پولیشتی از حیدرآباد در تلانگانا، هند، می خواهد در یک رابطه متعهدانه باشد. به نظر می رسد که این دو در مراحل مختلف زندگی هستند اما به نوعی به هم متصل می شوند...
در سال 1947 یکی از پیروان گاندی و یک مبارز آزادی مورد حمله وحشیانه قرار گرفتند. به دلیل شرایط اجتناب ناپذیر، پسر مبارز آزادی در دام دنیای مافیا گرفتار می شود و داستان بین سال های 1942 تا 1986 می چرخد...
پدر ویرا سیمها ردی مردی محترم در دهکده است و پسرش بالا سیمها ردی در ایالات متحده ساکن می شود. وقتی پدرش در سیاست دهکده کشته می شود، بالا سیمها به هند برمی گردد و از کسی که پدرش را کشته است انتقام می گیرد...
دو دسته از دوقلوهای همسان به طور تصادفی در بدو تولد از هم جدا می شوند. چندین سال بعد، وقتی آنها به طور تصادفی در یک شهر هستند، مردم آنها را با یکدیگر اشتباه می گیرند و در همین حال سردرگمی و سوء تفاهم زیادی ایجاد می شود...