ماری، یک توسعه دهنده با استعداد املاک، با یک پیشنهاد کاری بزرگ به شهر خود بازمی گردد و در آنجا با مسائل خانوادگی، رقابت و عشق روبرو شده و معنای واقعی کریسمس را در قالب عشق، بخشش و اسب ها می یابد.
یک اینفلوئنسر رسانههای اجتماعی که شخصیتی تاریک و مخفی دارد، برای رسیدن به شهرت دست به کارهایی افراطی میزند، بدون اینکه بداند موفقیتش با شیاطین درونیاش گره خورده است.
سیمون، مبارز ونزوئلایی تبعیدی در میامی، باید بین شروع یک زندگی جدید و بازگشت به کشورش برای مبارزه با یک رژیم ظالم یکی را انتخاب کند. این انتخاب برای او همراه با آسیبهای روحی و احساس گناه است.
اَبی به عنوان دستیار و نویسندهی پادکست مشهوری که توسط سرنا (دوست دوران دانشگاهش) گردانده میشود، مشغول به کار است. روزنامهنگاری از نیویورک برای تهیهی گزارش در مورد پادکست و سرنا به آنجا میآید. در این میان، اَبی دچار احساسات (عاشقانه) میشود، در حالی که سرنا برای آیندهی خود برنامهی دیگری در سر دارد.
با الهام از یک رویداد واقعی: وقتی دو زن در حین کمپینگ مورد حمله قرار می گیرند، تنها یکی از آنها زنده می ماند. اکنون، در املاک جزیره پدر و مادرش که از فراموشی رنج میبرد، او به دنبال پاسخی در مورد آنچه واقعاً اتفاق افتاده است میگردد...
سفر خانوادهی هفلی برای شرکت در جشن تولد 90 سالگیِ Meemaw به لطف نقشه های "گِرگ"، پسر این خانواده به هم میریزد، او برنامه دارد تا در یک کنفرانس بازی های ویدیویی شرکت کند...
داستان این فیلم که ادامهی قسمتهای قبلی آن است، دربارهی مارکوس بورنت میباشد که اکنون یک بازرس پلیس شده است و همینطور مایک لودی نیز در بحران میانسالی به سر میبرد. آنها به زودی درگیر ماجراهای خطرناکی با یک مزدور آلبانیایی میشوند که…
به خاطر بازی های سیاسی ، یک مرد بیگناه روانه زندان شده و سپس به اعدام محکوم می شود. در اینجا برادر او که یک نابغه است عمدا خود را به همان زندان می اندازد تا خود و برادرش را از آنجا فراری دهد...
داستان سریال در مورد جوانی بنوام آنگوس مکگایور است که یک سازمان مخفی و زیرزمینی را تاسیس می کند که در آن با بهره بردن از استعداد خود در راه های غیرمتعارف مشکلات را حل کرده و از وقوع فاجعه های زیانبار جلوگیری میکند...
نام سریال یعنی «شهر جادویی» برگرفته از لقب شهر میامی آمریکاست و داستان سریال نیز در همین شهر و در سال 1959 میلادی، پیرامون یکی از بزرگترین هتل های جهان رُخ میدهد. «آیزاک اوانز» شخصیت اصلی این سریال، صاحب هتل بزرگ «دریا نما – Miramar» است. آیزاک همواره رویای ساختن این هتل را داشته و به همین دلیل و برای تامین هزینه های ساخت مجبور شده با رییس باندهای خلافکاری و قماربازی شهر، یعنی «بن دایموند» معروف به «قصاب» شریک شود. «دایموند» که به دلیل علاقه به قمار سرمایه خود را بر روی این هتل قرار داده، تمام تلاشش را میکند تا بازی قمار را راه بیندازد ولی از سوی دیگر آیزاک نمیخواهد پای دارودسته دایموند به هتل او و نزدیک خانواده اش باز شود. از سوی دیگر هم دادستان شهر میامی هم به دنبال دستگیر کردن «بن دایموند» است و آیزاک باید پای خودش را از کارهای دایموند نیز بیرون بکشد.