« کونچا پرس » ( دیتریش ) زنى است که رفتار گیجکننده و پیشبینى ناپذیرش باعث سرگردانى دو تن از دلباختگانش ، « دون پاسکو آل » ( آتویل ) و « آنتونیو » ( رومرو ) میشود و حتى کار آن دو را به دوئل میکشاند.
پس از مدتها پس از مرگ هیولا ، پسر دکتر فرانکشتاین که به قلعه آبا و اجدادی بازگشت ، با چوپان دیوانه ای روبرو می شود که موجودی را پنهان می کند. او برای پاک کردن نام خانوادگی ، موجودی را زنده می کند و سعی می کند او را احیا کند.
کرت اینگستون مرد ثروتمندیست که تنها زندگی می کند. کرت از دکترانی که باعث شدند او فلج شود، دعوت کرده است تا در عمارت بزرگ و دور افتاده اش به او ملحق شوند. مرگ وحشتناکی در انتظار تک تک آن هاست...
هومر گزارشگری ماهر است که برای نوشتن چند مقاله درباره جنگ، مجبور می شود به مناطق جنگی برود. او در طی سفر خود به فردی به نام مارسیا شک میکند و احتمال میدهد که ، جاسوس نازی باشد. داستان از آنجایی جالب میشود که مرسیا نیز چنین طرز فکری را در خصوص هومر دارد...
دو راننده ی اتوبوس به صورت اتفاقی اتوبوس خودشان را می دزدند. شرکت اتوبوس رانی حکم بازداشت آن ها را دریافت می کند و بعد از این اتفاق این دو راننده به همراه فرد دیگری به سفری دریایی رفته و به جزیره ای گرمسیری می رسند. در این جزیره یک دزد جواهرات نقشه هایی شرورانه برای آن ها در سر دارد...
یک مبارز عدالتجو با نام "دکتر آر ایکس" بار دیگر جنایتکاران را به وحشت میاندازد. کارآگاه خصوصی جری چرچ مسئول حل این پرونده پیچیده میشود که شامل قتلهای خفهکننده و احتمال پیوند مغز گوریل به بدن انسان است...
زمانی که "یگور" هیولای درون چاه را برای مراقبت به پیش دکتر لودویگ فرانکنشتاین می برد ، دکتر ایده ای به سره او می زند ، اینکه مغزه جنایتکار او را با یک مغزه نرمال جایگزین کند اما...
یک دانشمند دیوانه پس از فرار از سان فرانسیسکو، به جزیرهای تروپیکال پناه میبرد و به دیکتاتوری خونین روی میآورد. با این حال، یک نجاتیافته از کشتی شکسته، برای نجات بومیان از چنگ او وارد عمل میشود.
« بيگ جان مك مسترز » ( گيبل ) و « اسكوار جان سند » ( تريسى ) دو جويندهى نفت هستند كه فراز و نشيبهاى مالى آنان با مشغلههاى عاطفىشان در هم آميخته است.
پس از مرگ عمویش،"سر هنری بسکرویل" بازگشته و سالن اجدادی اش در دونشایر را باز می کند."هولمز" نقشه به قتل رساندن "سر هنری" را به دست یک سگ دست آموز فاش می کند و...
یک ژنرال مکتب قدیمی ، که اعتقاد جدی به عزت و احساس وظیفه خود دارد ، باید با جنایتی که سالها قبل ، در جریان جنگ ایرلند برای استقلال در سال 1921 مرتکب شد ، کنار بیاید...