«هري سنبورن» (نيکلسن) خيال دارد دو روز تعطيل آخر هفته را با «مارين» (پيت) در ويلاي کنار درياي مادر او بگذراند ولي از بخت بد قلبش در آن جا درد مي گيرد. «اريکا بري» (کيتن)، مادر «مارين» با اکراه مي پذيرد چند روزي از او مواظبت کند. اما خيلي زود «هري» در مي يابد که به «اريکا» علاقه پيدا کرده است...
یک روانپزشک بنام «سم» ( کریستین بیل ) که به تازگی فارغ التحصیل شده است، به همراه نامزش «الکس» ( کیت بکینسیل ) برای اقامت به خانه مادرش می رود. تنها مشکل، وجود مادر سم در خانه است، زیرا او در حال آماده کردن یک آهنگ برای گروه موسیقی دوست پسر جدیدش می باشد و این موضوع گرچه برای الکس مهم نیست، اما سم را ناراحت می کند. در همین اوضاع است که سم به یک کار ورز اسرائیلی بنام «سارا» علاقه مند می شود...
وینسنت لامارکا پلیسی است که پدرش زمانی در زندان سینگ سینگ به جرم آدمربایی و قتل اعدام شدهاست. پسرش جوی که معتاد است در قتل یک فروشنده مواد مخدر دست دارد و توسط شریک قربانی تعقیب میشود. پدرش وینسنت میخواهد از او در برابر این شریک محافظت کند...
به یک پسر نوجوان دبیرستانی فرصتی داده شده تا برای مجله «رولینگ استون» در مورد یک گروه راک، مقالهای بنویسد، آن هم در حالی که قرار است به همراه این گروه راک به یک سفر برای اجرای کنسرت جدیدشان برود…
یک استاد دانشگاه انگلیسی سعی دارد مشکلاتش را با همسر خود که قصد ترک کردن او را دارد، حل کند و در عین حال مشغله های بسیار دیگری نیز در زندگی او بوجود آمده است...
یک دختر جوان فرانسوی که از چشم انداز فروش مدرسه محبوبش وحشت زده شده است، از هوش و حیله گری خود برای نجات آن استفاده می کند و در این راه دوست جدیدی پیدا می کند...
جانی «اسکیدمارک» اسکاردینو یک عکاس آزاد صحنه جنایت و باجگیر پاره وقت است. وقتی همدستانش به قتل می رسند ، او زمان بسیار کوتاهی دارد تا قبل از اینکه نوبت به او برسد، قاتل را پیدا کند...
در زمستان ۱۹۸۷، جری لاندگارد (میسی)- یک فروشندهی اتومبیل در مینیاپولیس دچار مشکلات مالیست. بعد از اینکه شپ پرودفوت (ریویس)-یک سرخپوست سابقه دار که در شرکت جری تعمیرکار است جری را به دو تبهکار، شووالتر (بوشمی) و گایر گریمسراد (استورمیر) معرفی میکند. جرمی به فارگو، داکوتای شمالی رفته و آن دو را به ازای یک اتومبیل جدید و نصف ۸۰۰۰۰ دلار پول آزادی، برای گروگان گرفتن همسرش اجیر میکند. در حالیکه جری قصد دارد مقدار بیشتری را از پدر همسرش، وید گاستاوسون (پرسنل) طلب کرده و بیشتر پول را برای خود بردارد.
سال 1988. «دکتر لورا بومن» (آرکت) متأصلانه دنبال راهی می گردد تا از ایالات متحده و خاطره ی قتل شوهر و پسرش فرار کند. او هم راه با خواهرش، «اندی» (مک دورمند) به برمه می رود – آن هم درست زمانی که اعتراضات آرام مردم علیه دولت نظامی، چرخشی خشن به خود گرفته است.
زنی معتقد است با همسر آینده خود آشنا شده است، زیرا او را در رویاهای خود دیده است. آنها به سرعت با هم ازدواج کرده و به خانه مرد در شهر بازمی گردند. زن بر روی هر کسی که می بیند تاثیر عمیقی گذاشته و او را در زندگی و عشق خود راهنمایی می کند...
سال ۱۹۴۱،بارتن فینک (تورتورو)، نمایش نامه نویس روشنفکر نیویورکی به هالیوود می رود تا یک فیلمنامه ی کشتی گیری برای والاس بیری، بازیگر معروف آن دوران بنویسد. او که در هتل خوفناکی اقامت گزیده، به شدت دچار مشکل نویسندگی می شود و …
دانشمندي به نام «پيتن و ستليک» (نيلسن) روي فرمول تهيه ي نوعي پوست مصنوعي کار مي کند. تبهکاران آزمايشگاه «پيتن» را منفجر مي کنند، اما او که به طور معجزه آسايي از مرگ نجات يافته و بر اثر سوختگي ناشي از انفجار سخت کريه المنظر شده، با تهيه ي نقاب هايي از پوست مصنوعي در پي گرفتن انتقامي سخت بر مي آيد.
میسی سیپی، سال ۱۹۶۴٫ سه کارمند دولت – دو سفیدپوست و یک سیاه پوست – که برای ثبت نام رأی دهندگان سیاه پوست به جساپ کانتی می روند، شبانه در جاده ای روستایی به قتل می رسند. دو مأمور FBI، «آلن وارد» (دافو) و «روپرت آندرسن» (هاکمن) – که اهل میسی سیپی است – به جساپ می آیند تا سرنخی از این ماجرا بیایند...
مردی که کارهای خلاف را کنار گذاشته، به همراه همسرش که سابقا مامور پلیس بوده است، بچهای ندارند. آنها تصمیم می گیرند یک بچه از خانوادهی دیگری را بدزدند و خودشان بزرگ کنند. اما اوضاع از آنچه که پیش بینی می کردند پیچیده تر می شود...
سریال Good Omens داستانی آخر الزمانی را روایت میکند که بشریت در انتظار قضاوت نهایی است. در همین حال، کراولی و ازیرافیل که به شیوه زندگی روی زمین علاقهمند شدهاند، نمیخواهند که دنیا به پایان برسد و تصمیم میگیرند که جلوی پایان دنیا را بگیرند.
داستان سریال در شهر نیو انگلند رخ میدهد, جایی که به ظاهر کاملا آرام هست اما در زیر پوست شهر پر شده ازروابط نا مشروع و جرم و جنایت.داستان حول محور Olive که یک زن میانسال هست میچرخد, شخصی که به ظاهر مشکلات اخلاقی و روانی بسیاری دارد امادر باطن زنی آرام,دلسوز و با قلبی رئوف هست.کریستوفر که پسر Olive هست نیز با مادر و بقیه مشکلات فراوانی داره که باید باهاشون دست و پنجه نرم کنهاز نظر کریستوفر مادرش یک مادر وحشتناک هست و دل خوشی از مادرش نداره...