اعضای یک خانواده ناسالم خوناشام پس از مرگ پدرشان تلاش می کنند با یکدیگر کنار بیایند. در این بین آنها توسط "دکتر ون هلسینگ" و برادر زاده اش تعقیب می شوند و...
«اوﮔﻲ ورن» (ﮐﺎﻳﺘﻞ) ﻳﮏ ﻣﻐﺎزه ﺳﯿﮕﺎر ﻓﺮوﺷﻲ را اداره ﻣﻲ ﮐﻨﺪ. او در اﻳﻦ ﭼﮫﺎرده ﺳﺎل اﺧﯿﺮ، ھﺮ روز در ﻳﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺸﺨﺺ و از زاوﻳﻪ اي ﻣﺸﺎﺑﻪ، از ﺧﯿﺎﺑﺎن رو ﺑﻪ روي ﻣﻐﺎزه اش ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در ﻣﯿﺎن ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن ھﻤﯿﺸﮕﻲ او ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه اي ﺑﻪ ﻧﺎم «ﭘﻞ ﺑﻨﺠﺎﻣﯿﻦ» (ھﺮت) ھﺴﺖ ﮐﻪ از وﻗﺘﻲ ھﻤﺴﺮش در ﺟﺮﻳﺎن ﻳﮏ ﺳﺮﻗﺖ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ رﺳﯿﺪه، در ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده اﺳﺖ...
«میکی» (هارلسن) و «مالوری» (لوییس) زوج قاتلی هستند که آرام آرام تبدیل به شمایل های محبوب جوانان می شوند. «میکی» پس از دستگیری، هنگام مصاحبه با «وین گیل» (داونی جونیر)، خبرنگار جاه طلبی که در پی کسب شهرت است، در زندان، شورش به راه می اندازد و در شلوغی هم راه «مالوری» و «وین گیل» می گریزد...
در اوایل دهه 1940، یک پاپاراتزی بدنام نیویورکی از یک مالک باشگاه مأموریت پیدا می کند تا یک گانگستر مرموز را جستجو کند که او را به مسیری بسیار خطرناک هدایت می کند...
ناتاتیل به همراه پدر و برادرش، آخرین نفرات از قوم موهیکانها هستند که در گیر و دار جنگ بین انگلیس و فرانسه بر سر مستعمراتشان، جان دختران افسر ارشد انگلیسی را نجات میدهند و ناخواسته وارد جبهه انگلیسیها میشوند. در این میان، ناتانیل دل در گرو عشق کورا، یکی از دختران افسر انگلیسی میبندد ...
اواخر قرن نوزدهم. «شانن» ( کيدمن )، دختري از يک خانواده ي ثروتمند در منطقه اي فقير در شمال ايرلند تصميم دارد که به امريکا برود چون در يک آگهي ديده که در اوکلاهما زمين مجاني مي دهند. او در اين سفر پسر کشاورزي به نام «جوزف» ( کروز ) را نيز همراه خود مي سازد...
چارلز هایوی (دکستر فلچر) کنترل زندگی خود را در دست دارد. او در آستانه اتمام دوره ششم کالج و شروع در آکسفورد است. او نوزده ساله است و قبل از بیست سالگی یک زن «پیرتر» می خواهد...
در سال 1942، یک افسر اطلاعاتی در شمال آفریقا با یک زن جنگنده فرانسوی در یک ماموریت مرگبار در پشت خطوط دشمن آشنا می شود. هنگامی که آنها در لندن دوباره یکدیگر را ملاقات می کنند، شروعی برای رابطه عاشقانه آنها رقم می خورد و ...
داستان سریال در مورد کاپیتان و سکان داران کشتی نیروی دریایی سلطنتی می باشد که راهی سفری دور به سرزمین های خطرناک و ناشناخته، برای کشف گذرگاه شمالی می شوند و در این میان با با خیانت، کمبود مواد غذایی و درگیری خدمه مواجه می شوند و باید خودشون رو نجات بدهند...
فرانسس کایرنس پس از مرگ پسرش ، تمام خواسته اش این است که مردی را که فکر می کند مسئول این اتفاق است را دستگیر کرده و به قتل برساند. هنگامی که او را ردیابی می کند ، به زور وارد خانه اش می شود و نقشه قتل او را می کشد.