این فیلم، روایتگر پیدایش سبکی نرم و لطیف در موسیقی ساحل غربی است که توسط هنرمندانی چون استیل دان، توتو و مایکل مکدونالد پایهگذاری شده است. همچنین، تأثیر گسترده این سبک موسیقایی در سراسر جهان مورد بررسی قرار گرفته است.
یک هنرمند سیاهپوست موفق، با بازگشت ناگهانی پدر معتادش، زندگیاش به هم میریزد. تلاش برای آشتی با پدر، آنها را با چالشهای بزرگی روبهرو میکند و به آنها میآموزد که فراموش کردن زخمهای گذشته، سختتر از بخشیدن است.
در شب کریسمس، خانوادهای برای آخرین تعطیلاتشان در خانه اجدادیشان گرد هم میآیند. با گذشت شب و افزایش تنشهای بین نسلها، یکی از نوجوانان همراه با دوستانش مخفیانه از خانه بیرون میزند تا محلهی زمستانی را به تسخیر خود درآورد.
جک وایتهال برای رسیدن به انگلستان و جشن کریسمس با زمان مسابقه میدهد. سفر چهار روزهی پر هرج و مرج او شامل انواع مختلف حمل و نقل و ملاقات با دوستان مشهور میشود، در حالی که او برای رسیدن به خانه با شلوغی تعطیلات مبارزه میکند.
"جهان شگفتانگیز دیزنی: جشن تعطیلات"، با اجرای جولیان هاف و آلفونسو ریبیرو، برای نهمین سال متوالی با شکوهی خیرهکننده بازمیگردد. این جشن پرشور، میزبان مجموعهای جذاب از اجراهای موسیقیایی جدید است که در مقابل پسزمینههای جادویی والت دیزنی ورلد رزورت در فلوریدا، دیزنی لند رزورت در کالیفرنیا و اوالانی، یک ریزورت و اسپای دیزنی در کوئولینا، هاوایی فیلمبرداری شده است.
آنیا، دختر یک سورتمهسوار حرفهای، در آخرین مسابقه پدرش شرکت میکند. پس از آسیب دیدن سگ پیشرویش، با همکاری سگ دیگری و با وجود رقابت شدید، تلاش میکند تا به پیروزی برسد.
الکس که رازی بزرگ را پنهان میکند، به عنوان مظنون اصلی یک قتل معرفی میشود. حالا او باید هم از دست پلیس فرار کند و هم هویت قاتل واقعی را کشف کند تا بتواند بیگناهی خود را ثابت کند.
زن و شوهری که به تازگی صاحب فرزند شدهاند، پرستاری را برای مراقبت از نوزاد خود استخدام میکنند. اما با گذشت زمان، مادر خانواده به رفتارهای مشکوکی از جانب پرستار پی میبرد و به تدریج این ظن در او قوت میگیرد که پرستار قصد دارد فرزند او را برباید.
پارک ملی یلوستون، یکی از ارزشمندترین پارکهای ملی جهان، به دلیل ورود گونهای ماهی مهاجم به اکوسیستم آن، با خطر جدی روبرو شده است. این ماهی مهاجم، با تغییر تعادل طبیعی پارک، میتواند به طور دائمی به این زیستبوم آسیب برساند.
آرتور فلک، که در حرفه کمدی توفیقی نیافته بود، در بیمارستان روانی آرکهم به سر میبرد. در آنجا با زنی به نام هارلی کویین که عشق زندگی او میشود، ملاقات میکند. فلک پس از آزادی از بیمارستان، به همراه هارلی، سفری عاشقانه اما پرماجرا و در نهایت ناگوار را آغاز میکنند.