یک دختر سالم با یک بیمار روانی ثروتمند که همدیگر را در حین رانندگی در پل پارک وی ملاقات کرده بودند، ازدواج میکند. پل پارک وی تهران برای کوهیار هدایت صرفاً بخشی از یک بزرگراه نیست، پلی است به سوی رها روانبخش، پلی که کوهیار فکر می کند با حرکت خلاف جهت روی آن به قصه عشق می رسد، اما نمی داند که سرانجام این قصه لالایی نیست…
برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 82 جایزه و نامزد دریافت 45 جایزه دیگر.
سیمین (لیلا حاتمی) می خواهد به همراه همسرش نادر و دخترش ترمه از ایران برود و همه مقدمات این کار را فراهم کرده. اما نادر (پیمان معادی) نمی خواهد پدرش را که از بیماری آلزایمر رنج می برد تنها رها کند. این اختلافات باعث می شود سیمین از دادگاه درخواست طلاق کند اما دادگاه درخواستش را رد می کند و مجبور می شود که …
رضا مثقالی (پرویز پرستویی) معروف به رضا مارمولک دزد سابقه داری است که بارها دستگیر و زندانی شده، اما در آخرین دستگیری، اتهام او سرقت مسلحانهاست. رضا در حادثهای مجروح شده و به بیمارستان خارج از زندان منتقل میشود. در آنجا لباس یک روحانی بیمار را میرباید و در لباس روحانیت موفق به فرار از زندان میشود. او با مصونیتی که در لباس تازه پیدا کرده به یک شهرک مرزی میرود تا از طریق و با گذرنامه جعلی از کشور خارج شود اما به دلایلی با یک روحانی دیگر اشتباه گرفته میشود و امامت جماعت محلی را برعهده اش میگذارند...
دکتر سپیدبخت شبی موقع رانندگی فرشته ای را زیر می گیرد و دستش با لمس انگشتان فرشته زخمی عمیق برمی دارد. فردا وقتی دکتر به بیمارستان می رود، مسؤول بخش به او می گوید پسربچه ای حافظ قرآن را که بیهوش شده، اشتباهاً به بخش درمانی دکتر (زنان و زایمان) منتقل کرده اند. دکتر در بیمارستان با یکی از همکاران قدیمی اش که سابقاً میان آنها رابطه و علاقه ای بوده برخورد می کند و…
فیلم دو راه حل برای یک مسئله ، در رابطه با پسری به نام دارا می باشد که کتاب همکلاسی خود یعنی نادر را قرض می گیرد اما نادر به هنگام دریافت کتاب متوجه می شود که کتاب پاره شده است و …
محمود، کارگر جوشکار خطهای راهآهن در جنوب ایران، با تماس تلفنی میفهمد که پری همسرش منزل را ترک کرده است. همه شواهد نشان از خیانت پری دارد، اما مرز بین داوری و باور، محمود را وادار به جستجو میکند…
مرد جوان تنهايي (پرويز فني زاده) در اتاقش روي جلد قلمدان نقاشي مي كند. عمويش وارد اتاق او مي شود. وقتي مرد جوان مي خواهد براي عمويش شراب بياورد از پنجره اتاق زني (نوين قياسي) را زير سايه ي درخت مي بيند كه كنار پيرمردي ايستاده است. مرد جوان از آن پس هر غروب در دشت و بيابان سر در پي زن مي گذارد، بي آن كه او را بيابد، شبي زن به خانه ي مرد جوان مي رود و روي تخت او دراز مي كشد. همين كه مرد به زن نزديك مي شود مي بيند كه او مرده است. مرد جسد زن را قطعه قطعه مي كند و در چمداني مي گذارد و به كمك مردي كه درشكه ي نعش كش دارد به خارج شهر مي برد. مرد نعش كش وقتي مشغول حفر كردن زمين براي مدفون ساختن جسد است كوزه اي قديمي مي يابد. پيرمرد مرد جوان را به خانه اش مي رساند و كوزه را به او مي دهد. از آن پس مرد جوان آشفته حال مي شود. او به عبادت گاه مراكشي ها مي رود و سپس در پاريس از مزار صادق هدايت ديدن مي كند، در حالي كه معتقد شده است روح تازه اي در او حلول كرده است.
بگذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را…
مهران فرمانده یکی از گروهان های ارتش در ایران است اما برادرش در انگلستان گذر ایام می کند و به تازگی قصد دارد با دختری ازدواج کند و به همین منظور به ایران می آیند تا به روش سنتی ایران به عقد یکدیگر درآیند. اما زمانی که این زوج جوان در حال بازگشت به انگلستان هستند هدف حمله ای تروریستی قرار گرفته و کشته می شوند. مهران هم با شنیدن موضوع به قصد گرفتن انتقام راهی انگلستان می شود و…
پس از وفات داود نبی، فرزند ۹ ساله ی او سلیمان به نبوت برگزیده می شود و بر تخت حکومت تکیه می زند. سلیمان جوان در طول سلطنت خود عدالت را بر ملک خود حاکم کرده و تشکیل حکومت دینی می دهد. قلمرو سلیمان در امن و امان است، مردم در آرامش کامل به سر می برند، آسمان برکتش را از زمین دریغ تمی کند و کشت و زرع رونق دارد. در حالی که همه تصور می کنند که ملک سلیمان همان مدینه فاضله ی موعود است خداوند اسباب امتحان را فراهم می کند. عوالم جنیان و شیاطین به عالم جسمانی نزدیک می شود. جادوگر شهر با جادوی خود شیاطین و جنیان را به شرارت کردن در دنیا دعوت می کند. برای اولین بار پس از خلقت آدم علیه السلام شیاطین و اجنه رخصت پیدا می کنند تا در زندگی مردم تاثیر مستقیم بگذارند و افراد ضعیف الایمان را به تسخیر خود در آورند. سلیمان مامور می شود تا بر علیه لشکر شیاطین و مجانین و علمای یهود مبارزه کند و…
پزشکان دلیل وضعیت سعید فرزند سپیده را ناشی از استنشاق گازهای سمی در زمان جنگ توسط سپیده میدانند. سهیل (پدر سعید) اصرار دارد تا فرزند را به یک آسایشگاه تحویل دهند اما سپیده مخالفت میکند و صحنه های زیبایی رقم میخورد…
رضا و مادرش ماه بانو با خانواده ی حسین موسوم به خان بابا همدم و مونس هستند.رضا اوقاتش رابا چنگیز پسر خانواده می گذراند و به خواهر او مینو علاقه دارد.خان دایی موافق این وصلت است ولی خان بابا مخالفت می کند و محمود پسر اکبر خان را برای ازدواج با دخترش در نظرگرفته است. وقتی مینو اعتراض می کند یکی از جوان های خانواده به نام هوشنگ را به عنوان نامزد او معرفی می کنند که….
سیامک، جوانی که تا زباله شدن رفته است، لیست بیست و پنج جوان در جیب اوست که باید به آنها مواد مخدر از نوع پیشرفته ترین تا قدیمی ترین برساند. رضا، پدر سیامک، بعد از چندین سال دوری از وطن برای پدری کردن می آید، در حالی که خودش هنوز یک فراری است…
تهران ـ جمعه؛ محمد و شيرين تنها تا بعدازظهر فرصت دارند هزينه صافكاري ماشين تصادفي را كه سوار آن هستند تأمين كنند، شيرين جرأت ندارد ماشين پدر را كه يواشكي از خانه بيرون آورده و با آن تصادف كرده، با آن وضع به خانه برگرداند. آنها راهي خانه اي در شمال شهر مي شوند تا با كاري كه انجام مي دهند، پول مورد نياز را تأمين كنند.
مهدی مشکی (ناصر ملک مطیعی) از سفر فرنگ همراه با دختری فرنگی به نام کریستین (کریستین پاترسون) باز می گردد تا سرپرستی گاوداری اش را به او بسپارد. کریستین در روزهای نخست قادر به رعایت آداب معاشرت موردنظر مهدی نیست و اسباب دردسر او می شود، اما به تدریج با هم کنار می آیند و به هم دل می بندند. مهدی کریستین را پوشیده در چادر به خانه ی مادرش (نادره) می برد تا با او آشنا کند. مهدی، طبق وصیت پدرش، تصمیم دارد پس از این که خواهرهایش وجیه (الهه الهی)، ملیحه (فرشته جنابی) و منور (زری پورزند) با بیژن (پرویز جعفری)، سرکار جلالی (حسین حسینی) و نایب (عبدالعلی همایون) سر سفره ی عقد نشستند او هم با کریستین ازدواج کند. او مراسم ازدواج خواهرها را برگزار می کند و پس از این ...
سه روز تعطيل است و چند خانواده جوان براي تفريح راهي شمال اند. آنها دانشجويان سابق دانشكده حقوق هستند. سپيده و همسرش امير يك دختر خردسال دارند. شهره و همسرش با دو فرزند خردسال شان هستند كه يكي از آنها آرش است. نازي و منوچهر نيز تازه ازدواج كرده اند. احمد نيز كه سالها در آلمان اقامت داشته و به تازگي از همسر آلماني اش جدا شده همراه آنهاست؛ به اضافه دختري به نام الي كه به دعوت سپيده همسفر اين گروه شده است...