این اثر یک کمدی سیاه است که در بستر فقر و اعتیاد روایت میشود و امیدی به آینده در آن دیده نمیشود. داستان حول محور دو خانواده در شهری کوچک میچرخد که پس از مرگ یک کودک، برای انتقام و کشتن یکدیگر مصمم میشوند. با این حال، تلاش برای پنهان کردن یا از بین بردن جسد در اوج زمستان، فاجعه و هرج و مرج به بار میآورد.
یک مدیر بازاریابی نامنظم، برای بهبود وجههٔ یک اردوگاه آموزشی نامحبوب، استخدام میشود و در آنجا متوجه میشود که سختگیریهای مالک اردوگاه، ممکن است زمینهساز یک عشق ایدهآل باشد.
مادر و دختری که با هم قطع ارتباط کردهاند، در منزل جدید خود با یک نیروی ماورایی شرور روبرو میشوند. این تجربه، رازهایی را برملا کرده و به یک نزاع خشونتآمیز منجر میشود.
مردی که با یک آهنگ به شهرت رسیده است، بعد از فوت مادر بزرگ خواهر زاده اش، مجبور می شود از او مراقبت کند تا خانواده جدیدی برای او پیدا شود، در حالی که در تلاش است تا آهنگ جدیدی بسازد.
فانی، بعد از فوت مادرش، با پدر دانشمند و غمگین خود روزگار میگذراند. زمانی که رازی خانوادگی فاش میشود، او به ناچار و با تمام وجود میکوشد تا پرده از حقیقت مرگ مادرش بردارد.
زن جوانی که تلفن همراه بیلی داوسون (مورد استفاده در فیلم "من جنزدهام ۲") را پیدا میکند، تحقیقاتی را درباره موجودیت سایِر و اتفاقات عجیب مرتبط با آن شروع میکند.
فعالان محیط زیست برای اعتراض به وضعیت کره زمین، وارد یک فروشگاه مبلمان میشوند و قصد خرابکاری دارند. اما نگهبان شب فروشگاه که فردی شکارچی و خطرناک است، آنها را زندانی کرده و این اقدام اعتراضی به یک قتلعام وحشتناک تبدیل میشود.
یک زن باردار از خیانت همسرش مطلع میشود. علاوه بر این، مرد تمایلی به پدر شدن ندارد، که این شرایط او را وادار میکند برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتهایش، به اقدامات بسیار جدی و افراطی فکر کند.
زنی در سفری انفرادی در مناطق برفی شمال مینه سوتا، بهطور اتفاقی با صحنه آدمربایی یک دختر نوجوان روبرو میشود. او درمییابد که کیلومترها از نزدیکترین شهر و دور از دسترس آنتن موبایل، تنها امید این دختر نوجوان برای نجات است.
فداکاری بیدریغ یک مادر به پسرش که در سال 1963 با پای پرانتزی متولد شد، کمک میکند تا بر چالشهای جسمی و موانع اجتماعی غلبه کند. قول قدرتمند او، سفر قابل توجه آنها را در فراز و نشیبهای زندگی هدایت میکند.
پنج دوست به طور ناخواسته باعث یک تصادف رانندگی مرگبار میشوند. آنها برای فرار از عواقب این اتفاق، آن را مخفی کرده و با هم پیمان میبندند که این راز را برای همیشه نزد خود نگه دارند. یک سال بعد، گذشته دوباره به سراغشان میآید و آنها ناچار به مواجهه با یک حقیقت هولناک میشوند: شخصی از راز تابستان گذشتهی آنها باخبر است و برای انتقام، عزم خود را جزم کرده است.
این داستان توضیح میدهد که چگونه کتاب «میشل به یاد میآورد»، که خاطرات یک روانپزشک و بیمارش است، موجب آغاز «وحشت شیطانی» در دهه ۱۹۸۰ شد. در این کتاب، با استفاده از روش «درمان بازیابی حافظه» ادعا شده بود که میشل توسط شیطانپرستان بچهدزد ربوده شده است.
این داستان روایتگر یک روز از زندگی دانشجوی جوان هنر است که تمام وقت خود را با قهرمان هنری خود میگذراند. قهرمانی که چهرهای شناختهشده در صحنه هنری مستقل (DIY) محسوب میشود.
در دنیایی پسا آخرالزمانی که قحطی بیداد میکند، خانوادهای کشاورز و سیاهپوست اهل کانادا، که نسلشان به مهاجران جنگ داخلی آمریکا میرسد، از مزرعه و دارایی خود در برابر آدمخوارانی که قصد تصرف منابعشان را دارند، محافظت میکنند.
در جریان سفر جادهای گبی و مادربزرگش، خانه عروسکی مورد علاقه گبی به طور غیرمنتظرهای به دست ورا، یک خانم گربهدوست عجیب و غریب، میافتد. گبی برای بازگرداندن گربهها و پس گرفتن خانه عروسکی محبوبش، ماجراجویی هیجانانگیزی را آغاز میکند تا دیر نشده است.