درست پیش از فرا رسیدن کریسمس، استین ۱۱ ساله، تنهایی خود را به خیابان کفاش میرساند. او در آنجا پناهگاهی در خانه آندرس کفاش، پیرمردی عبوس و منزوی، پیدا میکند. این دیدار، زندگی هر دوی آنها را به کلی دگرگون میسازد.
کاسپر، جسپر و جاناتان، سه دزد خلاق، به همراه شیر همیشه گرسنهشان، در شهر کوچک کاردمومه زندگی میکنند. در این شهر، یک پلیس عادل و مهربان و عمه سفت و سخت سوفی زندگی میکنند.
تابستان 1941: هیتلر که گویی هیچ چیز جلودارش نیست، به اتحاد جماهیر شوروی حمله میکند. کاروان کشتیهای باری حامل تجهیزات جنگی، سفری پرخطر را به مورمانسک آغاز میکنند. ملوانان عادی در دریای یخی قطب شمال با برتری آلمانیها روبرو میشوند و جانشان به خطر میافتد.
این فیلم به کاوش در مفهوم "ارتباط با طبیعت" از طریق داستان پدر کارگردان که ۸۴ ساله است میپردازد. فیلمبرداری در کوهستان، جایی که پدر کارگردان بزرگ شده، انجام میشود و شامل نماهایی از کوچکترین موجودات طبیعت تا مناظر وسیع و پانوراما است.
آماندا به اجبار، وظیفهی مراقبت خاص از همکلاسی جدید خود، لارس، که مبتلا به سندرم داون است را به عهده میگیرد. این داستان برگرفته از کتاب پرفروش نروژی نوشتهی ایبن آکرلی است.
هِدویگ که عاشق بازیهای کامپیوتری است، لباس ابرقهرمانی پدرش را کوچک میکند و او را از ابرقهرمان بودن محروم میکند. پدر هِدویگ، پسرعموی او را به عنوان قهرمان بعدی انتخاب میکند، اما هِدویگ راضی به این موضوع نیست و باید برای اثبات خود کاری کند.
الیاس یک قایق جوان و شجاع امداد هست که پس از عملیات قهرمانانه نجات در شبی طوفانی، ترفیع میگیرد و به بندر بزرگ منتقل میشود، او در آنجا متوجه میشود که یک باند محلی استخراج غیرقانونی فلزات گرانبها که تکنولوژی تغییر آب و هوا را دارد در حال فعالیت هستند، حالا الیاس قصد دارد با کمک دوستان قدیمی اش این ماجرا را افشا کند و جلوی آنها را بگیرد.
گروهی از نوجوانان برای گذراندن تعطیلات به یک ویلای ییلاقی در حومه شهر میروند. اما این سفر تفریحی زمانی به یک کابوس وحشتناک تبدیل میشود که یک مرد نقابدار به طرز وحشیانهای آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهد...
داستان پولاروید درمورد یک جوان دبیرستانی به اسم برد فیچر است که درگیر یک دوربین قدیمی پولاروید شده است. برد متوجه میشود که این دوربین رازی مخوف دارد: عکس هرکسی توسط این دوربین گرفته شود، به طرف وحشتناکی میمیرد...
نیشا یک دختر پاکستانی هست که با خانوده اش در نروژ زندگی میکند، وقتی پدر نیشا از عشق او به یک پسر با خبر میشود، بسیار عصبانی شده و به طرز بدی با او برخورد میکند و حتی خانواده او تصمیم به کشتنش میگیرند اما قرار میشود که به پاکستان ببرندش تا در کشوری که هیچوقت آنجا نبوده در کنار فامیل هایش زندگی کند...
فیلم زندگی ادوارد مونک، یکی از بزرگترین هنرمندان جهان، را به تصویر میکشد. او که از سوی جامعه هنری طرد شده بود، از غم از دست دادن خواهر بزرگترش رنج میبرد و به اعتیاد دچار می شود ...
دسامبر 1942، چهار کودک با هدف رسیدن به سوئد از سربازان آلمانی فرار می کنند. این فرار به سوی مرگ کشیده می شود ، اما خوشبختانه آنها در طول راه با یاورانی ملاقات می کنند...
گروهی از نوجوانان در دهه ۱۹۸۰ به یک هتل متروکه در جنگلهای نروژ میروند. اما در آنجا توسط یک قاتل روانی مورد تعقیب قرار میگیرند. آنها باید برای زنده ماندن فرار کنند.
"جنیس" در بیمارستان بهوش می آید.همه دوستان او کشته شده اند.در حالیکه او در راهروهای تاریک قدم می زند به این فکر می کند که تنها رها شده است.اما کابوس هنوز به پایان نرسیده است...
شش جوان برای اسکی کردن به طرف منطقه ای که کو یوتنهایم در آن قرار دارد، به راه می افتند. منطقه ای که هیچ نشانه ای از زندگی انسان ها در آن به چشم نمی خورد و تماس گرفتن با موبایل نیز از آنجا غیر ممکن است. تنها بنایی که در این منطقه وجود دارد، هتلی کوهستانی می باشد که در دهه ١٩٧٠ بعد از ناپدید شدن پسر مدیر هتل تعطیل شده است و …