دختری که شبیه "ساداکو" فیلم حلقه است مورد ترس همکلاسی هایش قرار گرفته است. در حالی که همه از او دوری می کنند، پسر محبوب شوتا کازه هایا با او دوست می شود و عشق آنها شروع به رشد می کند...
مای، دانش آموز مدرسه، از رفتن به مدرسه امتناع می کند. پدر و مادرش جدا از هم زندگی می کنند، بنابراین مادرش او را می فرستد تا پیش مادربزرگش بماند. مادربزرگ او به مای به عنوان جادوگر آموزش می دهد و همچنین به مای ارزش های مهم زندگی را می آموزد...
نانا چیگوسا در همه چیز عالی است؛ در درس خوب است، عضو شورای دانش آموزی است و خیلی خوشگل است. کائورو سوگیمارو دقیقا برعکس اوست؛ زشت، نادان و چرت و پرت حرف می زند. این دو با وجود تفاوت های زیاد، همسایه هستند و از بچگی با هم دوست شده اند. اما سرنوشت قصد دارد آنها را به روش عجیب و غریب خود نزد هم ببرد. چه خبر خواهد شد وقتی بفهمند که سلایقشان نزدیک تر به هم است تا آنچه فکر می کردند؟
"رقصنده ایزو" یانگ را به صورت انفرادی به شبه جزیره ایزو و نزدیک به یک گروه سرگرم کننده، به ویژه با رقصنده ای به نام کائورو توصیف می کند، اما برای این عشق کوتاه فقط خاطرات غنایی و رنگ پریده ای است که با امواج غم انگیز خداحافظی می کنند...
میتسومی کوزوکا به دلیل رئیسش از کارش استعفا داد. او تصمیم می گیرد برای اولین بار پس از 10 سال به زادگاهش بازگردد. این شهر در حومه شهر واقع شده است. در آنجا، میتسومی کوزوکا با یاماتو کومای آشنا می شود. یاماتو کومای پسرخوانده پیرمرد کومای است. پیرمرد مزرعه ای را در نزدیکی خانه والدین میتسئومی کوزوکا اداره می کند...
ری سوگیاما که هرگز اعتماد به نفس زیادی نداشت، با دیدن انیمه ها آسودگی می گرفت. روزی در جشنواره انیمه، به دنیای دیگری منتقل شد که در آن جت هایی از انیمه یوکیکازه، به شکل دختران زیبای جنگجو تبدیل شده بودند و با جم مبارزه می کردند. ری مجبور بود بین بازگشت به خانه و نجات دختران از سرنوشت تلخ پاک شدن توسط شیطان فراموشی که تمام انیمه ها را تهدید می کرد، گزینش کند. برای رهایی خود و دختران، ری باید قبل از همه به خودش باور داشته باشد.
نواده خدمتکار یک سامورایی بیرحم و شرور به شهری بازمیگردد که در آن متولد شده است، اما متوجه میشود که گربهای که توسط ارواح سامورایی تسخیر شده است، میخواهد او را بکشد...
پس از اینکه یک گروه ناامید از سربازان سابق و قماربازان در یک مبارزه مشت زنی در گینزای اشغالی با هم ملاقات می کنند، تصمیم می گیرند محله را متعلق به خود کنند...
یوکی از زمان مرگ پدرش که از خانه اش در جنوبی ترین قسمت ژاپن سفر کرده است، باید با مقامات محلی فاسد که به دنبال پر کردن پست پدر مرحومش هستند مبارزه کند ...
آرزوی گیشا جوان کوشیزو برای پیوستن دوباره به مردی، یوکیچی، که ده سال پیش به او کمک کرد، محقق می شود. هنگامی که او از مشکلاتی که کسب و کار یوکیچی با آن روبهرو است مطلع میشود، آماده است تا به کمک او بیاید و بدین ترتیب بدهیای را که مدتها مانده را بازپرداخت کند...